دیوان حافظ – صحن بستان ذوق بخش و صحبت یاران خوش است

صحن بستان ذوق بخش و صحبت یاران خوش است

صَحنِ بُستان ذوق بخش و صحبتِ یاران خوش است
وقتِ گل خوش باد کز وی وقتِ میخواران خوش است

از صبا هر دم مشامِ جانِ ما خوش می‌شود
آری آری طیبِ اَنفاسِ هواداران خوش است

ناگشوده گُل نِقاب، آهنگِ رحلت ساز کرد
ناله کن بلبل که گلبانگِ دل اَفکاران خوش است

مرغِ خوشخوان را بشارت باد کاندر راهِ عشق
دوست را با نالهٔ شب‌های بیداران خوش است

نیست در بازارِ عالَم خوشدلی ور زان که هست
شیوهٔ رندی و خوش باشیِ عیاران خوش است

از زبانِ سوسنِ آزاده‌ام آمد به گوش
کاندر این دِیرِ کهن، کارِ سبکباران خوش است

حافظا! تَرکِ جهان گفتن طریقِ خوشدلیست
تا نپنداری که احوالِ جهان داران خوش است






  دیوان حافظ - آن سیه‌چرده که شیرینی عالم با اوست
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

پرسیدم از طبیبی احوال دوست گفتا
فی بعدها عذاب فی قربها السلامه
«حافظ»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

ثالثاً

(لِ ثَ نْ) [ ع. ] بار سوم، سه دیگر.

ثالوث

[ ع. ] (اِ.) آن چه مرکب از سه باشد. ؛~ اقدس اب. ابن. روح القدس (در آیین نصاری).

ثامن

(مِ) [ ع. ] (اِ.) هشتم، هشتمین.

ثانوی

(نَ یّ) [ ع. ] (ص نسب.) دومی، دومین.

ثانویه

(نَ یِّ) [ ع. ثانویه ] (ص نسب.) مؤنث ثانوی.

ثانی

[ ع. ] (اِ.) دوم.

ثانیاً

(یَ نْ) [ ع. ] (ق.)
۱- دوم.
۲- بار دوم.

ثانیه

(یِ) [ ع. ] (اِ.) یک شصتم دقیقه.

ثانیه شمار

(~. شُ) [ ع - فا. ] (ص فا. اِمر.) عقربه کوچک ساعت که ثانیه‌ها را معلوم می‌دارد.

ثاولوجیا

(اِ.) = اثولوجیا:
۱- علم الهی (اخص)، الهیات.
۲- علم کلام.

ثاوی

[ ع. ] (اِفا.)۱ - فرودآینده.
۲- اقامت (دراز) کننده، مقیم.

ثایر

(یِ) [ ع. ثائر ]
۱- (اِفا.) انتقام گیرنده.
۲- (اِ.) خشم.

ثایره

(یِ رِ) [ ع. ثائره ]
۱- (اِفا.) مؤنث ثایر.
۲- (اِ.) هیجان.

ثبات

(ثَ) [ ع. ]
۱- (مص ل.) بر جای ماندن، پایدار بودن.
۲- دوام یافتن، پایدار بودن.
۳- (اِمص.) پایداری. ؛ ~ عزم راسخ عزمی، ثابت عزمی. ؛ ~ قدم استقامت، پایداری.

ثبات

(ثَ بّ) [ ع. ] (ص.) ثبت کننده، کارمندی که نامه‌ها را در دفتری مخصوص ثبت می‌کند.

ثبات

(ثُ) (اِ.) دردی که آدمی را از حرکت بازدارد.

ثبات کردن

(~. کَ دَ) [ ع - فا. ]
۱- (مص ل.) پایداری کردن، استقامت ورزیدن.
۲- ثابت شدن، پایدار ماندن.
۳- مقاومت کردن.
۴- (اِمص.) پایداری، استقامت.

ثبت

(ثَ بَ) [ ع. ] (ص.) مورد اعتماد، کسی که قول او حجت باشد.

ثبت

(ثَ) [ ع. ]
۱- (مص م.) قرار دادن، بر جای بودن.
۲- (اِمص.) استواری، پایداری.
۳- نوشتن.
۴- (اِ.) حجت، دلیل.
۵- مهر توقیع.
۶- (ص.) مرد معتمد، استوار.
۷- مرد دلاور.
۸- ثابت رأی.
۹- (اِمف.) قرار داده شده.
۱۰ - در حقوق نوشتن قراردادها و مشخصات ...

ثبت اسناد

(~ِ اَ) (اِمر.) اداره‌ای که ثبت معاملات و نقل و انتقال‌های مربوط به املاک و مستغلات را به عهده دارد.


دیدگاهتان را بنویسید