دیوان حافظ – صحن بستان ذوق بخش و صحبت یاران خوش است

صحن بستان ذوق بخش و صحبت یاران خوش است

صَحنِ بُستان ذوق بخش و صحبتِ یاران خوش است
وقتِ گل خوش باد کز وی وقتِ میخواران خوش است

از صبا هر دم مشامِ جانِ ما خوش می‌شود
آری آری طیبِ اَنفاسِ هواداران خوش است

ناگشوده گُل نِقاب، آهنگِ رحلت ساز کرد
ناله کن بلبل که گلبانگِ دل اَفکاران خوش است

مرغِ خوشخوان را بشارت باد کاندر راهِ عشق
دوست را با نالهٔ شب‌های بیداران خوش است

نیست در بازارِ عالَم خوشدلی ور زان که هست
شیوهٔ رندی و خوش باشیِ عیاران خوش است

از زبانِ سوسنِ آزاده‌ام آمد به گوش
کاندر این دِیرِ کهن، کارِ سبکباران خوش است

حافظا! تَرکِ جهان گفتن طریقِ خوشدلیست
تا نپنداری که احوالِ جهان داران خوش است






  شاهنامه فردوسی - پادشاهى ضحاك هزار سال بود
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

لب فرو بستم رهی بی روی گلچین و امیر
در فراق همنوایان از نوا افتاده ام
«رهی معیری»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

تشمر

(تَ شَ مُّ) [ ع. ] (مص ل.) نک تشمیر.

تشمیر

(تَ) [ ع. ] (مص ل.)
۱- دامن بالا زدن، دامن در چیدن.
۲- آماده کاری شدن.
۳- به سرعت گذشتن.

تشمیزج

(تَ زَ) [ معر. چشمیزک ] (اِمصغ.) دارویی که در چشم ریزند؛ چشمیزک، سیاه دانه.

تشمیس

(تَ) [ ع. ] (مص م.) در آفتاب نهادن.

تشمیم

(تَ) [ ع. ] (مص م.) بو کردن، بوییدن.

تشنج

(تَ شَ نُّ) [ ع. ] (مص ل.)
۱- انقباضات پی درپی و غیرارادی ماهیچه‌ها.
۲- در فارسی به معنای ناآرامی، آشفتگی.

تشنه

(~.) [ په. ] (ص.)
۱- انسان یا حیوانی که به آب نیاز دارد.
۲- بسیار مشتاق.

تشنگی

(تِ نِ یا نَ) [ په. ] (حامص.) عطش، حالت و کیفیت تشنه.

تشنیع

(تَ) [ ع. ] (مص م.) بد گفتن از کسی، رسوا ساختن.

تشهد

(تَ شَ هُّ) [ ع. ] (مص ل.)
۱- طلب گواهی کردن.
۲- گفتن شهادتین.
۳- گفتن شهادتین در نماز پس از دو سجده رکعت دوم و رکعت آخر.

تشهی

(تَ شَ هِّ) [ ع. ] (مص ل.) میل داشتن به چیزی.

تشهیر

(تَ) [ ع. ] (مص م.)
۱- مشهور کردن.
۲- رسوا کردن.

تشوش

(تَ شَ وُّ) [ ع. ] (مص ل.) شوریده شدن.

تشوف

(تَ شَ وُّ) [ ع. ] (مص ل.) خودآرایی، خودنمایی.

تشوق

(تَ شَ وُّ) [ ع. ] (مص ل.) آرزومند شدن.

تشوه

(تَ شَ وُّ) [ ع. ] (مص ل.) از شکل افتادن، خود را ناشناس کردن.

تشوید

(تَ) [ ع. ] (مص ل.) برآمدن آفتاب.

تشویر

(تَ) [ ع. ] (مص م.)
۱- اشاره کردن.
۲- شرمنده ساختن.
۳- اضطراب.

تشویش

(تَ) [ ع. ] (مص م.) شوریده کردن، اضطراب.

تشویق

(تَ) [ ع. ] (مص م.) آرزومند کردن، به شوق افکندن.


دیدگاهتان را بنویسید