دیوان حافظ – صحن بستان ذوق بخش و صحبت یاران خوش است

صحن بستان ذوق بخش و صحبت یاران خوش است

صَحنِ بُستان ذوق بخش و صحبتِ یاران خوش است
وقتِ گل خوش باد کز وی وقتِ میخواران خوش است

از صبا هر دم مشامِ جانِ ما خوش می‌شود
آری آری طیبِ اَنفاسِ هواداران خوش است

ناگشوده گُل نِقاب، آهنگِ رحلت ساز کرد
ناله کن بلبل که گلبانگِ دل اَفکاران خوش است

مرغِ خوشخوان را بشارت باد کاندر راهِ عشق
دوست را با نالهٔ شب‌های بیداران خوش است

نیست در بازارِ عالَم خوشدلی ور زان که هست
شیوهٔ رندی و خوش باشیِ عیاران خوش است

از زبانِ سوسنِ آزاده‌ام آمد به گوش
کاندر این دِیرِ کهن، کارِ سبکباران خوش است

حافظا! تَرکِ جهان گفتن طریقِ خوشدلیست
تا نپنداری که احوالِ جهان داران خوش است






  دیوان حافظ - من و انکار شراب این چه حکایت باشد
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

چون شکست آیینه، حیرت صد برابر می شود
بی سبب خود را شکستم تا ببینم چیستم
«فاضل نظری»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

کپنک

(کِ یا کَ پَ نَ) (اِ.) جامه پشمینه‌ای که درویشان در زمستان پوشند.

کپه

(کُ پِّ) (اِ.) (عا.) روی هم انباشته شده، تل شده، کبه.

کپه

(کَ پِ) (اِ.) (عا.) خواب.

کپور

(کَ) (اِ.) نوعی ماهی بزرگ.

کپوک

(کَ) چکاوک.

کپچه

(کَ چِ) (اِ.) کفچه، چمچه.

کپک

(کَ پَ) (اِ.) نک کفک.

کپک

(کَ پِ) [ روس. ] (اِ.) مسکوک خرد معمول در روسیه (دوره تزاری و شوروی).

کپکی

(کَ پِ) (ص.) نوعی دینار و تومان که در عهد مغول، تیموریان و صفویان متداول بود.

کپی

(کُ) [ فر. ] (اِ.) تصویری که از روی مدرک یا سند اصلی بگیرند، فتوکپی، روگرفت، رونوشت (فره).

کپی رایت

(~.) [ فر. ] (اِمر.) حق انحصاری پدیدآورنده اثر برای بهره برداری مادی و معنوی از اثر ادبی، هنری یا صنعتی خود، حق نشر (فره).

کپیدن

(کَ دَ) (مص ل.)
۱- خفتن، خوابیدن.
۲- ربودن، دزدیدن.

کپیه

(کُ یِ) [ فر. ] (اِ.) رونوشت.

کچ

(کُ) (اِ.) فلس ماهی.

کچل

(کَ چَ) (ص.)
۱- بی مو، طاس.
۲- کسی که سرش زخم‌های چرکی دارد.

کچلک بازی درآوردن

(کَ چَ لَ. دَ. وَ دَ) (مص ل.) (عا.) داد و فریاد راه انداختن، الم شنگه راه انداختن، بهانه جویی کردن.

کچلی

(کَ چَ) (حامص. اِمر.) مرضی است که بر اثر آن زخم‌هایی در سر پیدا شود و موی بریزد، کلی.

کچه

(کَ چِ) (اِ.)
۱- انگشتر بی نگین.
۲- چانه، زنخ.

کچول

(کَ) (اِ.) = کاچول: جنبانیدن سرین وقت رقص و مسخرگی، کون جنبانی.

کچیر

(کَ چِ) (اِ.) پیشوا، سرکرده، کچیرده هم گفته شده.


دیدگاهتان را بنویسید