دیوان حافظ – صحن بستان ذوق بخش و صحبت یاران خوش است

صحن بستان ذوق بخش و صحبت یاران خوش است

صَحنِ بُستان ذوق بخش و صحبتِ یاران خوش است
وقتِ گل خوش باد کز وی وقتِ میخواران خوش است

از صبا هر دم مشامِ جانِ ما خوش می‌شود
آری آری طیبِ اَنفاسِ هواداران خوش است

ناگشوده گُل نِقاب، آهنگِ رحلت ساز کرد
ناله کن بلبل که گلبانگِ دل اَفکاران خوش است

مرغِ خوشخوان را بشارت باد کاندر راهِ عشق
دوست را با نالهٔ شب‌های بیداران خوش است

نیست در بازارِ عالَم خوشدلی ور زان که هست
شیوهٔ رندی و خوش باشیِ عیاران خوش است

از زبانِ سوسنِ آزاده‌ام آمد به گوش
کاندر این دِیرِ کهن، کارِ سبکباران خوش است

حافظا! تَرکِ جهان گفتن طریقِ خوشدلیست
تا نپنداری که احوالِ جهان داران خوش است






  دیوان حافظ - شراب بی‌غش و ساقی خوش دو دام رهند
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

ابروی دوست کی شود دست کش خیال من
کس نزده‌ست از این کمان تیر مراد بر هدف
«حافظ»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

پس انداز کردن

(~. کَ دَ) (مص م.) ذخیره کردن، صرفه جویی کردن.

پس خور

(پَ. خُ)
۱- (ص فا.) کسی که بازمانده غذای دیگران را می‌خورد.
۲- (ص مف.) بازمانده غذا.

پس دوزی

(پَ) (حامص.) دوختن لبه لباس با دست.

پس ران

(پَ) (اِفا.) = پس راننده: راننده شتر، حاد.

پس سر نمودن

(پَ س ِ سَ. نِ دَ) (مص م.)
۱- کنایه از: روی برگردانیدن از شرم و خجالت.
۲- مزاحمی را از سر خود واکردن.

پس شاشیدن

(پَ. دَ) (مص ل.) (عا.)
۱- بد شدن حال پیش از بهبودی.
۲- عقب رفتن، تنزل کردن.

پس شام

(~.) (اِمر.) سحری، غذای سحر.

پس فردا

(~. فَ) (ق مر.) یک روز بعد از فردا.

پس لرزه

(پَ. لَ زِ) (اِ.) لرزه‌های بعدی و معمولاً خفیف تری که پس از یک زمین لرزه روی می‌دهد.

پس مانده

(پَ. دِ) (ص مف.)
۱- عقب مانده، به دنبال مانده.
۲- باقی مانده از خوراک و نوشیدنی کسی، ته مانده.
۳- بقیه هر چیزی.

پس نشینی کردن

(پَ. نَ. کَ دَ) (مص ل.) عقب نشینی کردن.

پس نماز

(پَ. نَ)(اِ.)آن که پشت امام نمازگزارد، مأموم. مق پیش نماز.

پس وازنک

(پَ زَ نَ) (اِمر.) بازگشت مرض، رجعت بیماری، پس افتادگی، عود، نکس.

پس کوهه

(پَ کُ هِ) (اِمر.)
۱- قسمت عقب زین، مؤخر.
۲- قیقب ؛ مق. پیشکوهه، قربوس.

پس کوچه

(~. چِ) (اِ.) کوچه فرعی.

پس گردنی

(~. گَ دَ) (اِمر.) زدن با کف دست به پشت گردن کسی.

پس گرفتن

(~گِ رِ تَ) (مص م.) چیز داده را گرفتن، بازگرفتن، واستدن، متاع فروخته شده را از مشتری بازگرفتن و رد بهای آن.

پس گوش افکندن

(پَ س ِ اَ کَ دَ) (مص م.) فراموش کردن.

پسا

(پَ) (ق.) وقت، نوبت.

پسادست

(پَ دَ) (اِ.) = پستادست: نسیه.


دیدگاهتان را بنویسید