دیوان حافظ – صحن بستان ذوق بخش و صحبت یاران خوش است

صحن بستان ذوق بخش و صحبت یاران خوش است

صَحنِ بُستان ذوق بخش و صحبتِ یاران خوش است
وقتِ گل خوش باد کز وی وقتِ میخواران خوش است

از صبا هر دم مشامِ جانِ ما خوش می‌شود
آری آری طیبِ اَنفاسِ هواداران خوش است

ناگشوده گُل نِقاب، آهنگِ رحلت ساز کرد
ناله کن بلبل که گلبانگِ دل اَفکاران خوش است

مرغِ خوشخوان را بشارت باد کاندر راهِ عشق
دوست را با نالهٔ شب‌های بیداران خوش است

نیست در بازارِ عالَم خوشدلی ور زان که هست
شیوهٔ رندی و خوش باشیِ عیاران خوش است

از زبانِ سوسنِ آزاده‌ام آمد به گوش
کاندر این دِیرِ کهن، کارِ سبکباران خوش است

حافظا! تَرکِ جهان گفتن طریقِ خوشدلیست
تا نپنداری که احوالِ جهان داران خوش است






  شاهنامه فردوسی - رفتن كاوس به مازندران
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

زندان فراموشی من رخنه ندارد
در مصرم و هرگز ز عزیزان خبرم نیست
«صائب تبریزی»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

موالی

(مَ) [ ع. ] (اِ.) جِ مولی.

موالید

(مَ) [ ع. ] (اِ.) جِ مولود؛ فرزندان.

موانع

(مَ نِ) [ ع. ] (اِ.) جِ مانع ؛ بازدارنده‌ها.

مواهب

(مَ هِ) [ ع. ] (اِ.) جِ موهبت ؛ بخشش‌ها و انعام‌ها.

مواکب

(مَ کِ) [ ع. ] (اِ.) جِ موکب.

مواید

(مَ یِ) [ ع. موائد ] (اِ.) جِ مائده.

موبایل

(مُ) [ انگ. ] (اِ.) دستگاه تلفن قابل حمل بدون سیمی که با استفاده از امواج رادیویی، ارتباط تلفنی بین دو نقطه را برقرار سازد، تلفن همراه.

موبد

(بَ یا بِ) [ په. ] (اِ.) روحانی دین زرتشتی. ج. موبدان.

موبق

(بِ) [ ع. ] (اِفا.) هلاک کننده، مهلک.

موبق

(مَ بِ) [ ع. ] (اِ.)
۱- جای هلاکت.
۲- وعده گاه، میعاد.
۳- زندان.

موت

(مَ) [ ع. ] (اِ.) مرگ.

موتاب

(ص فا.) کسی که ریسمان می‌تابد.

موتاسیون

(مُ) [ فر. ] (اِ.) استحاله عنصری، جهش، دگرگونی آنی.

موتور

(مُ تُ) [ فر. ] (اِ.)
۱- دستگاهی که سبب به کار انداختن و تولید ماشین می‌شود.
۲- دستگاهی که انواع انرژی را به انر ژی مکانیکی تبدیل می‌کند.
۳- موتورسیکلت.

موتورسیکلت

(~. لِ) [ فر. ] (اِ.) دوچرخه‌ای که به وسیله موتور حرکت می‌کند.

موثق

(مُ ثَّ) [ ع. ] (اِمف.) استوار کرده شده، مورد اطمینان و وثوق.

موثوق

(مَ یا مُ) [ ع. ] (اِمف.) مورد اطمینان، معتمد، موثق.

موج

(مَ یا مُ) [ ع. ] (اِ.)
۱- جنبش و چین - خوردگی سطح آب. ج. امواج.
۲- جریان تند و ناگهانی.

موج شکن

(مُ. ش کَ) (اِ.) سد مانندی که برای جلوگیری از پیشروی آب در امتداد ساختمان -‌های ساحلی درست می‌کنند.

موجان

(ص.) موژان ؛ چشم زیبا و پُر کرشمه.


دیدگاهتان را بنویسید