دیوان حافظ – صحن بستان ذوق بخش و صحبت یاران خوش است

صحن بستان ذوق بخش و صحبت یاران خوش است

صَحنِ بُستان ذوق بخش و صحبتِ یاران خوش است
وقتِ گل خوش باد کز وی وقتِ میخواران خوش است

از صبا هر دم مشامِ جانِ ما خوش می‌شود
آری آری طیبِ اَنفاسِ هواداران خوش است

ناگشوده گُل نِقاب، آهنگِ رحلت ساز کرد
ناله کن بلبل که گلبانگِ دل اَفکاران خوش است

مرغِ خوشخوان را بشارت باد کاندر راهِ عشق
دوست را با نالهٔ شب‌های بیداران خوش است

نیست در بازارِ عالَم خوشدلی ور زان که هست
شیوهٔ رندی و خوش باشیِ عیاران خوش است

از زبانِ سوسنِ آزاده‌ام آمد به گوش
کاندر این دِیرِ کهن، کارِ سبکباران خوش است

حافظا! تَرکِ جهان گفتن طریقِ خوشدلیست
تا نپنداری که احوالِ جهان داران خوش است






  دیوان حافظ - آن ترک پری چهره که دوش از بر ما رفت
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

ای دوست به پرسیدن حافظ قدمی نه
زان پیش که گویند که از دار فنا رفت
«حافظ»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

استام

(اِ) (اِ.) سیخی که در تون حمام و تنور نانوایی به کار می‌رود؛ کفچه آتشدان، آتش کش، بیلچه، خاک انداز.

استامبولی

(~.) (اِ.) ظرفی فلزی که برای بردن گل و گچ در بنایی به کار برند.

استامبولی

(اِ بُ) (ص نسب.) = استانبولی. اسلامبولی:
۱- آن چه منسوب به استامبول باشد.
۲- از مردم استامبول (ترکیه)، اهل استامبول.

استامبولی پلو

(~. پُ لُ) (اِمر.) نوعی پلو که در آن گوجه فرنگی یا رب گوجه فرنگی و سیب زمینی پلویی و پیازداغ و گوشت خرد کرده می‌ریزند.

استامپ

(اِ سْ مْ) [ فر. ] (اِ.)۱ - مُهر، مُهری که روی کاغذ می‌زنند.
۲- جعبه‌ای کوچک حاوی بالشتک آغشته به جوهر، جوهرگین. (فره).

استامینوفن

(اَ نُ فِ) [ انگ. ] (اِ.) دارویی که به عنوان مسکن و تب بر تجویز می‌شود.

استان

( اَ ) (اِ.) جای خواب، آرامگاه.

استان

( اِ ) (ص.) به پشت خوابیده.

استان

( اُ ) [ په. ] (اِ.)بخشی از کشور که شامل چندین شهرستان می‌شود.

استاندار

( اُ ) [ په. ] (اِ.)حاکم ایالت، فرمانروای یک استان.

استاندارد

( اِ ) [ فر. ] (اِ.) نمونه تصویب شده، قاعده.

استانداری

( اُ ) [ په. ] (اِ.) اداره‌ای که کارهای یک استان در آن جا انجام می‌شود.

استانه

(اَ نِ) (اِ.) جای خواب و آرام، آرامگاه.

استباق

(اِ تِ) [ ع. ] (مص ل.) پیشی جستن، پیشی گرفتن.

استبانه

(اِ تِ نِ یا نَ) [ ع. استبانه ]
۱- (مص ل.) پیدا شدن، آشکار گشتن، هویدا شدن.
۲- (مص م.) پیدا کردن، آشکار کردن.
۳- به جای آوردن، دانستن، شناختن.
۴- (اِمص.) هویدایی، ظهور.

استبداد

(اِ تِ) [ ع. ] (مص ل.)
۱- خود رأی بودن، خودسری.
۲- فرمانروایی مطلق یک حزب.
۳- ظلم و تعدی.

استبداع

(اِ تِ) [ ع. ] (مص م.) نو شمردن، بدیع دانستن.

استبدال

(اِ تِ) [ ع. ] (مص م.)۱ - عوض کردن، بدل نمودن.
۲- چیزی را به جای چیزی دیگر خواستن.

استبر

(اِ تَ) (ص.) نک ستبر.

استبراء

(اِ تِ) [ ع. ] (مص م.) برائت جُستن، پاکی خواستن.


دیدگاهتان را بنویسید