دیوان حافظ – صبحدم مرغ چمن با گل نوخاسته گفت

صبحدم مرغ چمن با گل نوخاسته گفت

صبحدم مرغِ چمن با گلِ نوخاسته گفت
ناز کم کن که در این باغ، بسی چون تو شکفت

گل بخندید که از راست نرنجیم ولی
هیچ عاشق سخنِ سخت به معشوق نگفت

گر طمع داری از آن جامِ مُرَصَّع می لعل
ای بسا دُر که به نوکِ مژه‌ات باید سُفت

تا ابد بوی محبت به مشامش نرسد
هر که خاکِ درِ میخانه به رخساره نَرُفت

در گلستانِ ارم دوش چو از لطف هوا
زلفِ سنبل به نسیمِ سحری می‌آشفت

گفتم ای مَسنَدِ جم، جامِ جهان بینت کو
گفت افسوس که آن دولتِ بیدار بِخُفت

سخنِ عشق نه آن است که آید به زبان
ساقیا می ده و کوتاه کن این گفت و شِنُفت

اشکِ حافظ خرد و صبر به دریا انداخت
چه کند سوزِ غمِ عشق نیارَست نهفت



  دیوان حافظ - روضه خلد برین خلوت درویشان است
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

کی دهد دست این غرض یا رب که همدستان شوند
خاطر مجموع ما زلف پریشان شما
«حافظ»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید

آر

۱ - (اسم فاعل) پسوند فاعلی و آن به آخر مصدر مرخم = سوم شخص مفرد ماضی پیوندد و صفت فاعلی را سازد: خریدار، پرستار، فرماندار.
۲- پسوند مفعولی (اسم مفعول) گرفتار، کشتار.
۳- پسوند اسم مصدر و آن در اصل «تار» است در مصادر مختوم به «تن»، و «دار» است در مصادر مختوم به «دن»: گفتار، دیدار، کردار.

دیدگاهتان را بنویسید