دیوان حافظ – صبحدم مرغ چمن با گل نوخاسته گفت

صبحدم مرغ چمن با گل نوخاسته گفت

صبحدم مرغِ چمن با گلِ نوخاسته گفت
ناز کم کن که در این باغ، بسی چون تو شکفت

گل بخندید که از راست نرنجیم ولی
هیچ عاشق سخنِ سخت به معشوق نگفت

گر طمع داری از آن جامِ مُرَصَّع می لعل
ای بسا دُر که به نوکِ مژه‌ات باید سُفت

تا ابد بوی محبت به مشامش نرسد
هر که خاکِ درِ میخانه به رخساره نَرُفت

در گلستانِ ارم دوش چو از لطف هوا
زلفِ سنبل به نسیمِ سحری می‌آشفت

گفتم ای مَسنَدِ جم، جامِ جهان بینت کو
گفت افسوس که آن دولتِ بیدار بِخُفت

سخنِ عشق نه آن است که آید به زبان
ساقیا می ده و کوتاه کن این گفت و شِنُفت

اشکِ حافظ خرد و صبر به دریا انداخت
چه کند سوزِ غمِ عشق نیارَست نهفت



  دیوان حافظ - آن کیست کز روی کرم با ما وفاداری کند
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

رفت از قفای او دل از خود رمیده ام
بی تاب تر ز اشک به دامن دویده‌ای
«رهی معیری»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

کوفیه

(یَّ) [ ع. کوفیه ] (اِ.) دستار چهار - گوشه‌ای که مردان عرب روی سر خود می‌ - اندازند و رشته‌ای مخصوص هم روی آن بر سر می‌گذارند که عقال نامیده می‌شود.

کول

(اِ.) گلیم و پلاس کهنه.

کول

(اِ.) پشت، به ویژه بخش بالای پشت انسان یا حیوان، گُرده.

کول

(اِ.)
۱- کتف، دوش.
۲- آبگیر، برکه.

کول کردن

(کَ دَ) (مص م.)(عا.) حمل کردن بار یا شخصی را بر روی شانه یا پشت.

کولا

(اِ.) = شولا: جامه‌ای پشمین که شبانان پوشند.

کولاب

(اِمر.) آبگیر، استخر.

کولاک

(اِ.) طوفان دریا، موج شدید و بزرگ.

کولاک کردن

(کَ دَ)(مص ل.)۱ - متلاطم شدن امواج دریا.
۲- (عا.) هنگامه به پا کردن.

کولخ

(لَ) (اِ.) آتشدان، منقل.

کولر

(لِ) ([ انگ. ] (اِ.) دستگاهی معمولاً برقی برای خنک کردن هوای داخل یک فضا.

کولنج

(لَ) (اِ.) قولنج، درد کمر.

کولنگ

(لَ) (ص.) هیز، مخنث.

کوله

(لِ) باری که روی دوش حمل کنند.

کوله

(لَ) (ص.) احمق، نادان.

کوله پشتی

(لِ. پُ) (اِمر.) کیف یا کیسه‌ای که برای حمل بار بر پشت بندند.

کولی

(حامص.) سواری روی کول و پشت.

کولی

(کُ) (ص نسب.)
۱- دوره گرد، بیابانگرد.
۲- فاحشه.
۳- غرشمال، ارقه.

کولیت

(کُ) [ فر. ] (اِ.) ورم مخاط روده فراخ که معمولاً با عوارض دفع بلغم و خون و چرک همراه است، ورم قولون.

کولیدن

(دَ) (مص ل.) کندن، کاویدن زمین.


دیدگاهتان را بنویسید