دیوان حافظ – صبا به لطف بگو آن غزال رعنا را

صبا به لطف بگو آن غزال رعنا را

صبا به لُطف بگو آن غزالِ رَعنا را
که سر به کوه و بیابان تو داده‌ای ما را

شِکرفُروش که عمرَش دراز باد چرا
تَفَقُّدی نکُند طوطیِ شِکرخا را؟

غرورِ حُسنت اجازَت مَگَر نداد اِی گُل
که پُرسِشی نکُنی عَندَلیب شیدا را؟

به خُلق و لطف توان کرد صیدِ اهلِ نظر
به بند و دام نگیرند مرغِ دانا را

ندانم از چه سبب رنگِ آشنایی نیست
سَهی‌قَدانِ سیَه‌‌چشمِ ماه‌سیما را

چو با حبیب نِشینی و باده پِیمایی
به یاد دار مُحِبّانِ بادپیما را

جُز این قَدَر نَتوان گفت در جَمالِ تو عیب
که وضع مِهر و وفا نیست رویِ زیبا را

در آسمان نه عجب گَر به گفتهٔ حافظ
سُرودِ زُهره به رقص آورد مسیحا را

  شاهنامه فردوسی - آغاز داستان سهراب‏
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

می‌گشتم اندر آن چمن و باغ دم به دم
می‌کردم اندر آن گل و بلبل تاملی
«حافظ»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید

آلکالویید

(لْ لُ) [ فر. ] (اِ.) آلکالوییدها، قلیاییات‌ها، شبه قلیاها، مواد آبی ازت داری هستند که در نباتات و حیوانات وجود دارند و همه آن‌ها جامدند (به استثنای نیکوتین که در تنباکو موجود و مایع است.) اغلب در آب غیرمحلول و در اتر محلول می‌باشند.

دیدگاهتان را بنویسید