دیوان حافظ – صبا به لطف بگو آن غزال رعنا را

صبا به لطف بگو آن غزال رعنا را

صبا به لُطف بگو آن غزالِ رَعنا را
که سر به کوه و بیابان تو داده‌ای ما را

شِکرفُروش که عمرَش دراز باد چرا
تَفَقُّدی نکُند طوطیِ شِکرخا را؟

غرورِ حُسنت اجازَت مَگَر نداد اِی گُل
که پُرسِشی نکُنی عَندَلیب شیدا را؟

به خُلق و لطف توان کرد صیدِ اهلِ نظر
به بند و دام نگیرند مرغِ دانا را

ندانم از چه سبب رنگِ آشنایی نیست
سَهی‌قَدانِ سیَه‌‌چشمِ ماه‌سیما را

چو با حبیب نِشینی و باده پِیمایی
به یاد دار مُحِبّانِ بادپیما را

جُز این قَدَر نَتوان گفت در جَمالِ تو عیب
که وضع مِهر و وفا نیست رویِ زیبا را

در آسمان نه عجب گَر به گفتهٔ حافظ
سُرودِ زُهره به رقص آورد مسیحا را

  شاهنامه فردوسی - كشته شدن نوذر به دست افراسياب
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

یکی چو باده پرستان صراحی اندر دست
یکی چو ساقی مستان به کف گرفته ایاغ
«حافظ»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید

کاپیتولاسیون

(تُ) [ فر. ] (اِ.) حقی که به اتباع بیگانه در مملکتی دهند مبنی بر این که اگر در آن کشور جرمی مرتکب شدند در محاکم خود آن کشور محاکمه نشوند بلکه در محکمه‌های مربوط به دولت خود محاکمه شوند.

دیدگاهتان را بنویسید