دیوان حافظ – صبا به لطف بگو آن غزال رعنا را

صبا به لطف بگو آن غزال رعنا را

صبا به لُطف بگو آن غزالِ رَعنا را
که سر به کوه و بیابان تو داده‌ای ما را

شِکرفُروش که عمرَش دراز باد چرا
تَفَقُّدی نکُند طوطیِ شِکرخا را؟

غرورِ حُسنت اجازَت مَگَر نداد اِی گُل
که پُرسِشی نکُنی عَندَلیب شیدا را؟

به خُلق و لطف توان کرد صیدِ اهلِ نظر
به بند و دام نگیرند مرغِ دانا را

ندانم از چه سبب رنگِ آشنایی نیست
سَهی‌قَدانِ سیَه‌‌چشمِ ماه‌سیما را

چو با حبیب نِشینی و باده پِیمایی
به یاد دار مُحِبّانِ بادپیما را

جُز این قَدَر نَتوان گفت در جَمالِ تو عیب
که وضع مِهر و وفا نیست رویِ زیبا را

در آسمان نه عجب گَر به گفتهٔ حافظ
سُرودِ زُهره به رقص آورد مسیحا را

  شاهنامه فردوسی - پرسيدن فريدون نژاد خود را از مادر
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

سرت سبز و دلت خوش باد جاوید
که خوش نقشی نمودی از خط یار
«حافظ»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

انگیز

( اَ )
۱- (اِ.) آن چه که باعث انگیزش و تحریک باشد، محرک، انگیزه.
۲- (اِفا.) در ترکیب به جای اسم فاعل نشیند: اسف انگیز، غم انگیز، شورانگیز.

انگیزش

(اَ زِ) (اِمص.) تحریک، ترغیب، تحریض.

انگیزه

(اَ زِ) (اِمر.) باعث، سبب.

انگیزیسیون

(اَ یُ) [ فر. ] (اِ.) تفتیش عقاید.

انگیل

( اَ ) (اِ.) نک اِنگُل.

انیاب

( اَ ) [ ع. ] (اِ.) جِ ناب ؛ چهار دندان نیش.

انیت

(اَ نِّ یَُ) [ ع. انیه ] (مص جع.) هستی، وجود؛ ج. انیات.

انیران

(~.) (اِمر.)
۱- (اِ.) نام فرشته‌ای در دین زردشتی.
۲- نام روز سی ام از هر ماه خورشیدی.

انیران

( اَ ) (اِمر.) غیر ایرانی.

انیس

( اَ ) [ ع. ] (ص.) همدم، همنشین.

انیسان

(اَ نِ) (اِ.)
۱- افسانه.
۲- گفتار و سخن بیهوده.

انیق

(اَ) [ ع. ] (ص.)
۱- خوش آیند.۲ - شگفت - آور.

انیمیشن

(اَ مِ ش ِ) [ انگ. ] (اِ.) شیوه‌ای در فیلمسازی که در آن با گرفتن عکس‌های پی در پی از عروسک، نقاشی، نوشته و مانند آن تصویر متحرک تهیه شده و فیلم ساخته می‌شود، تصاویر متحرک، پویانمایی.

انین

(اَ نِ) [ ع. ] (اِ.) ناله، آواز سوزناک، آنین هم گویند.

اه

( اَ ) (صت.) برای اظهار نفرت و کراهت به کار آرند.

اهاب

(اِ) [ ع. ] (اِ.) پوست، پوست دباغی نشده.

اهابت

(اِ بَ) [ ع. اهابه ] (مص ل.) بانگ زدن، ترساندن.

اهالی

( اَ ) [ ع. ] (اِ.) جِ اهل ؛ ساکنان، مردمان، کسان.

اهانت

(اِ نَ) [ ع. اهانه ] (مص م.) توهین کردن، تحقیر کردن.

اهباط

( اِ ) [ ع. ] (مص م.) فرود آوردن، هبوط دادن.


دیدگاهتان را بنویسید