دیوان حافظ – صبا به لطف بگو آن غزال رعنا را

صبا به لطف بگو آن غزال رعنا را

صبا به لُطف بگو آن غزالِ رَعنا را
که سر به کوه و بیابان تو داده‌ای ما را

شِکرفُروش که عمرَش دراز باد چرا
تَفَقُّدی نکُند طوطیِ شِکرخا را؟

غرورِ حُسنت اجازَت مَگَر نداد اِی گُل
که پُرسِشی نکُنی عَندَلیب شیدا را؟

به خُلق و لطف توان کرد صیدِ اهلِ نظر
به بند و دام نگیرند مرغِ دانا را

ندانم از چه سبب رنگِ آشنایی نیست
سَهی‌قَدانِ سیَه‌‌چشمِ ماه‌سیما را

چو با حبیب نِشینی و باده پِیمایی
به یاد دار مُحِبّانِ بادپیما را

جُز این قَدَر نَتوان گفت در جَمالِ تو عیب
که وضع مِهر و وفا نیست رویِ زیبا را

در آسمان نه عجب گَر به گفتهٔ حافظ
سُرودِ زُهره به رقص آورد مسیحا را

  شاهنامه فردوسی - داستان فريدون با كارگزار ضحاك
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

ستم از غمزه میاموز که در مذهب عشق
هر عمل اجری و هر کرده جزایی دارد
«حافظ»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

چغل

(چُ غَ) (اِ.) جامه‌ای مرکب از حلقه‌های آهنین که در روز جنگ پوشند؛ جوش.

چغلی

(~.) (حامص.)
۱- سخن چینی کردن.
۲- غیبت.

چغندر

(چُ غُ دَ) (اِ.) چگندر، چندر، گیاهی است از تیره اسفنجیان دارای برگ‌های درشت و پهن که مواد غذایی آن در ریشه ستبرش اندوخته‌است و بر سه قسم است: چغندر رسمی، چغندر فرنگی و چغندر قند.

چغک

(چُ غُ) (اِ.) = چغوک. چغو: گنجشک.

چغیدن

(چَ دَ) (مص ل.) نک چخیدن.

چفت

(چَ) (اِ.)
۱- چوب بستی که تاک انگور و بیاره کدو و مانند آن را بر بالای آن بخوابانند.
۲- سقف، طاق.

چفت

(~.) (اِ.) زنجیر در اتاق، قلاب پشت در.

چفت

(چُ)
۱- (ص.) تنگ و چسبان ؛ مق. فراخ گشاد.
۲- (اِ.) جامه تنگ و چسبان.

چفت کردن

(~. کَ دَ) (مص م.)
۱- بستن در.
۲- محکم کردن، سفت کردن.

چفتن

(چَ تَ) (مص ل.) خمیدن، خم شدن.

چفته

(چَ تِ یا تَ) (ص مف.) خمیده، خم شده.

چفته

(~.) (اِ.) دروغ، بهتان.

چفده

(چَ دَ) (ص) نک چفته.

چق

(چُ) (اِ.) چوبی که بر گردن گاو گردونه کش نهند. چقو، چغ، جوغ و یوغ نیز گویند.

چقر

(چَ قَ) [ تر. ] (اِ.) شرابخانه، میخانه، میکده.

چقرمه

(چَ قِ مِ یا مَ) (اِ.)
۱- غذایی از گوشت و تخم مرغ و پیاز.
۲- هر چیز سخت چون چرم و مانند آن.

چل

(چِ) (ص.)
۱- کم عقل، نادان.
۲- دیوانه، مجنون.

چل

(چُ) (اِ.) = چول. چر: آلت تناسل مرد، نره.

چل

(چَ) (اِ.) سدی از چوب و علف و گل و خاک و سنگ که در پیش رودخانه بندند.

چل بند

(چِ بَ) (اِمر.) = چهل بند: جامه مخصوص رقاصان که از پارچه‌های مختلف به الوان گوناگون می‌ساختند.


دیدگاهتان را بنویسید