دیوان حافظ – صبا به لطف بگو آن غزال رعنا را

صبا به لطف بگو آن غزال رعنا را

صبا به لُطف بگو آن غزالِ رَعنا را
که سر به کوه و بیابان تو داده‌ای ما را

شِکرفُروش که عمرَش دراز باد چرا
تَفَقُّدی نکُند طوطیِ شِکرخا را؟

غرورِ حُسنت اجازَت مَگَر نداد اِی گُل
که پُرسِشی نکُنی عَندَلیب شیدا را؟

به خُلق و لطف توان کرد صیدِ اهلِ نظر
به بند و دام نگیرند مرغِ دانا را

ندانم از چه سبب رنگِ آشنایی نیست
سَهی‌قَدانِ سیَه‌‌چشمِ ماه‌سیما را

چو با حبیب نِشینی و باده پِیمایی
به یاد دار مُحِبّانِ بادپیما را

جُز این قَدَر نَتوان گفت در جَمالِ تو عیب
که وضع مِهر و وفا نیست رویِ زیبا را

در آسمان نه عجب گَر به گفتهٔ حافظ
سُرودِ زُهره به رقص آورد مسیحا را

  دیوان حافظ - بی مهر رخت روز مرا نور نماندست
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

گر خلق را بود سر سودای مال و جاه
آزاده مرد را سر و سودای دیگر است
«رهی معیری»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

استام

(اِ) (اِ.) سیخی که در تون حمام و تنور نانوایی به کار می‌رود؛ کفچه آتشدان، آتش کش، بیلچه، خاک انداز.

استامبولی

(~.) (اِ.) ظرفی فلزی که برای بردن گل و گچ در بنایی به کار برند.

استامبولی

(اِ بُ) (ص نسب.) = استانبولی. اسلامبولی:
۱- آن چه منسوب به استامبول باشد.
۲- از مردم استامبول (ترکیه)، اهل استامبول.

استامبولی پلو

(~. پُ لُ) (اِمر.) نوعی پلو که در آن گوجه فرنگی یا رب گوجه فرنگی و سیب زمینی پلویی و پیازداغ و گوشت خرد کرده می‌ریزند.

استامپ

(اِ سْ مْ) [ فر. ] (اِ.)۱ - مُهر، مُهری که روی کاغذ می‌زنند.
۲- جعبه‌ای کوچک حاوی بالشتک آغشته به جوهر، جوهرگین. (فره).

استامینوفن

(اَ نُ فِ) [ انگ. ] (اِ.) دارویی که به عنوان مسکن و تب بر تجویز می‌شود.

استان

( اَ ) (اِ.) جای خواب، آرامگاه.

استان

( اِ ) (ص.) به پشت خوابیده.

استان

( اُ ) [ په. ] (اِ.)بخشی از کشور که شامل چندین شهرستان می‌شود.

استاندار

( اُ ) [ په. ] (اِ.)حاکم ایالت، فرمانروای یک استان.

استاندارد

( اِ ) [ فر. ] (اِ.) نمونه تصویب شده، قاعده.

استانداری

( اُ ) [ په. ] (اِ.) اداره‌ای که کارهای یک استان در آن جا انجام می‌شود.

استانه

(اَ نِ) (اِ.) جای خواب و آرام، آرامگاه.

استباق

(اِ تِ) [ ع. ] (مص ل.) پیشی جستن، پیشی گرفتن.

استبانه

(اِ تِ نِ یا نَ) [ ع. استبانه ]
۱- (مص ل.) پیدا شدن، آشکار گشتن، هویدا شدن.
۲- (مص م.) پیدا کردن، آشکار کردن.
۳- به جای آوردن، دانستن، شناختن.
۴- (اِمص.) هویدایی، ظهور.

استبداد

(اِ تِ) [ ع. ] (مص ل.)
۱- خود رأی بودن، خودسری.
۲- فرمانروایی مطلق یک حزب.
۳- ظلم و تعدی.

استبداع

(اِ تِ) [ ع. ] (مص م.) نو شمردن، بدیع دانستن.

استبدال

(اِ تِ) [ ع. ] (مص م.)۱ - عوض کردن، بدل نمودن.
۲- چیزی را به جای چیزی دیگر خواستن.

استبر

(اِ تَ) (ص.) نک ستبر.

استبراء

(اِ تِ) [ ع. ] (مص م.) برائت جُستن، پاکی خواستن.


دیدگاهتان را بنویسید