دیوان حافظ – صبا اگر گذری افتدت به کشور دوست

صبا اگر گذری افتدت به کشور دوست

صبا اگر گذری اُفتَدَت به کشور دوست
بیار نَفحِه‌ای از گیسوی مُعَنبَر دوست

به جانِ او که به شکرانه جان برافشانم
اگر به سویِ من آری پیامی از برِ دوست

و گر چنان که در آن حضرتت نباشد بار
برایِ دیده بیاور غباری از درِ دوست

منِ گدا و تمنایِ وصلِ او هیهات
مگر به خواب ببینم خیالِ منظرِ دوست

دل صِنوبَریَم همچو بید لرزان است
ز حسرتِ قد و بالای چون صنوبرِ دوست

اگر چه دوست به چیزی نمی‌خرد ما را
به عالمی نفروشیم مویی از سرِ دوست

چه باشد ار شود از بندِ غم دلش آزاد
چو هست حافظِ مسکین غلام و چاکر دوست


  دیوان حافظ - دمی با غم به سر بردن جهان یک سر نمی‌ارزد
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

مده به خاطر نازک ملالت از من زود
که حافظ تو خود این لحظه گفت بسم الله
«حافظ»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید

گاومیش

[ په. ] (اِمر.)
۱- گاو درشت هیکل با شاخ‌های دراز.
۲- (عا.) نفهم و بی شعور.
۳- درشت و کت و کلفت.

دیدگاهتان را بنویسید