دیوان حافظ – شنیده‌ام سخنی خوش که پیر کنعان گفت

شنیده‌ام سخنی خوش که پیر کنعان گفت

شنیده‌ام سخنی خوش که پیرِ کنعان گفت
«فِراق یار، نه آن می‌کند که بتوان گفت»

حدیثِ هولِ قیامت که گفت واعظِ شهر
کنایتی‌ست که از روزگارِ هجران گفت

نشانِ یارِ سفرکرده از کِه پُرسم باز؟
که هر چه گفت بَریدِ صبا، پریشان گفت

فغان که آن مهِ نامهربانِ مِهرگُسِل
به تَرکِ صحبتِ یاران خود چه آسان گفت

من و مقامِ رضا بعد از این و شُکرِ رقیب
که دل به دردِ تو خو کرد و ترکِ درمان گفت

غمِ کهن به میِ سال‌خورده دفع کنید
که تخم خوش‌دلی این است؛ پیرِ دهقان گفت

گره به باد مزن گر چه بر مراد رود
که این سخن به مَثَل، باد با سلیمان گفت

به مهلتی که سپهرت دهد ز راه مرو
تو را که گفت که این زال تَرک دَستان گفت؟

مزن ز چون و چرا دم که بندهٔ مُقبِل
قبول کرد به جان، هر سخن که جانان گفت

که گفت حافظ از اندیشهٔ تو آمد باز؟
من این نگفته‌ام آن کس که گفت بُهتان گفت







  شاهنامه فردوسی - شكيبايى ايرج و برترى عقلش
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

با هر ستاره‌ای سر و کار است هر شبم
از حسرت فروغ رخ همچو ماه تو
«حافظ»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید

ارز

( اَ ) [ په. ] (اِ.)
۱- بها، قیمت، ارزش.
۲- پول خارجی، پول بیگانه. ؛ ~ تهاتری ارزی که در قراردادهای پایاپا مبنای محاسبه قرار می‌گیرد. ؛ ~ یوزانس ارزی که پس از دریافت کالا حواله می‌شود. ؛ ~ دولتی ارزی که دولت از طریق بانک‌های مجاز و به نرخ دولتی می‌فروشد. ؛ ~ دانشجویی ارزی که دولت به دانشجویان خارج از کشور برای ادامه تحصیل می‌دهد. ؛ ~ شناور ارزی که بهای آن ثابت نیست و براساس عرضه و تقاضا تعیین می‌شود. ؛ ~ رقابتی ارزی که از سوی دولت در رقابت با بازار آزاد عرضه می‌شود. ؛ ~ صادراتی ارزی که از طریق فروش کالای صادراتی تأمین می‌شود.

دیدگاهتان را بنویسید