دیوان حافظ – شنیده‌ام سخنی خوش که پیر کنعان گفت

شنیده‌ام سخنی خوش که پیر کنعان گفت

شنیده‌ام سخنی خوش که پیرِ کنعان گفت
«فِراق یار، نه آن می‌کند که بتوان گفت»

حدیثِ هولِ قیامت که گفت واعظِ شهر
کنایتی‌ست که از روزگارِ هجران گفت

نشانِ یارِ سفرکرده از کِه پُرسم باز؟
که هر چه گفت بَریدِ صبا، پریشان گفت

فغان که آن مهِ نامهربانِ مِهرگُسِل
به تَرکِ صحبتِ یاران خود چه آسان گفت

من و مقامِ رضا بعد از این و شُکرِ رقیب
که دل به دردِ تو خو کرد و ترکِ درمان گفت

غمِ کهن به میِ سال‌خورده دفع کنید
که تخم خوش‌دلی این است؛ پیرِ دهقان گفت

گره به باد مزن گر چه بر مراد رود
که این سخن به مَثَل، باد با سلیمان گفت

به مهلتی که سپهرت دهد ز راه مرو
تو را که گفت که این زال تَرک دَستان گفت؟

مزن ز چون و چرا دم که بندهٔ مُقبِل
قبول کرد به جان، هر سخن که جانان گفت

که گفت حافظ از اندیشهٔ تو آمد باز؟
من این نگفته‌ام آن کس که گفت بُهتان گفت







  شاهنامه فردوسی - گفتار اندر زادن زال
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

آنقدر بنشین که برخیزد غبار از خاطرم
پای تا سر ناز من هنگام رفتن نیست نیست
«رهی معیری»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید

اقتصاد

(اِ تِ) [ ع. ]
۱- (مص ل.) میانه روی در هر کاری.
۲- رعایت اعتدال در دخل و خرج.
۳- (اِمص.) میانه روی در هزینه‌ها، میان کاری.
۴- مجازاً صرفه جویی. ؛علم ~یکی از رشته‌های علوم اجتماعی است که در باب کیفیت فعالیت مربوط به دخل و خرج و چگونگی روابط مالی افراد جامعه با یکدیگر و اصول و قوانینی که بر امور مذکور حکومت می‌کند و وسایلی که باید در عمل با توجه به مقتضیات زمان و مکان اتخاذ شود تا موجبات سعادت و ترقی جامعه و رفاه و آسایش افراد آن تامین گردد، بحث می‌کند.

دیدگاهتان را بنویسید