دیوان حافظ – شنیده‌ام سخنی خوش که پیر کنعان گفت

شنیده‌ام سخنی خوش که پیر کنعان گفت

شنیده‌ام سخنی خوش که پیرِ کنعان گفت
«فِراق یار، نه آن می‌کند که بتوان گفت»

حدیثِ هولِ قیامت که گفت واعظِ شهر
کنایتی‌ست که از روزگارِ هجران گفت

نشانِ یارِ سفرکرده از کِه پُرسم باز؟
که هر چه گفت بَریدِ صبا، پریشان گفت

فغان که آن مهِ نامهربانِ مِهرگُسِل
به تَرکِ صحبتِ یاران خود چه آسان گفت

من و مقامِ رضا بعد از این و شُکرِ رقیب
که دل به دردِ تو خو کرد و ترکِ درمان گفت

غمِ کهن به میِ سال‌خورده دفع کنید
که تخم خوش‌دلی این است؛ پیرِ دهقان گفت

گره به باد مزن گر چه بر مراد رود
که این سخن به مَثَل، باد با سلیمان گفت

به مهلتی که سپهرت دهد ز راه مرو
تو را که گفت که این زال تَرک دَستان گفت؟

مزن ز چون و چرا دم که بندهٔ مُقبِل
قبول کرد به جان، هر سخن که جانان گفت

که گفت حافظ از اندیشهٔ تو آمد باز؟
من این نگفته‌ام آن کس که گفت بُهتان گفت







  دیوان حافظ - گل بی‌رخ یار خوش نباشد
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

اجرها باشدت ای خسرو شیرین دهنان
گر نگاهی سوی فرهاد دل افتاده کنی
«حافظ»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

اپتومتری

(اُ تُ مِ) [ فر. ] (اِمص.) آزمایش چشم و ساختارهای مربوط به آن برای کشف اختلالات بینایی و تجویز عدسی‌های مناسب با دیگر وسایل کمک کننده به بینایی یا تمرین‌های چشمی برای جبران کاستی‌های دید، بینایی سنجی. (فره).

اپتیک

(اُ) [ فر. ] (اِ.) شاخه‌ای از علم فیزیک که به مطالعه خواص نور، تولید و انتشار آن در دستگاه‌های بینایی می‌پردازد.

اپرا

(اُ پِ) [ فر. ] (اِ.)
۱- نمایشی که همراه با ساز و آواز و شعر باشد.
۲- محل اجراء این گونه نمایش‌ها.

اپراتور

(اُ پِ تُ) [ فر. ] (اِ.) شخص متصدی کار کردن با دستگاهی خاص مانند تلفن، کامپیوتر، چاپ و غیره، کاروَر. (فره).

اپرت

(اُ پِ رِ) [ فر. ] (اِ.) نمایش اپرایی کوچکی که ارکستر آن آهنگ‌های عامیانه و تفریحی و سبک نوازد و جنبه شوخ و شاد داشته باشد.

اپسان

( اَ ) (اِ.) فسان، افسان، سنگی که با آن کارد و مانند آن را تیز کنند.

اپسیلن

(اِ لُ) [ یو. ] (اِ.)
۱- پنجمین حرف الفبای یونانی.
۲- مجازاً به معنی بسیار اندک و ناچیز.

اپشک

(اَ شَ) (اِ.) شبنم، ژاله.

اپل

(اِ پُ) [ فر. ] (اِ.)
۱- بالشتکی که داخل آن را با ابر و پنبه و مانند آن پر می‌کنند و برای خوش حالت نشان دادن سرشانه‌ها از زیر به قسمت داخلی سرشانه یا میان رویه و آستری می‌دوزند.
۲- ...

اپل

(اَ پِ) [ انگ. ] (اِ.) از زبان‌های برنامه - نویسی کامپیوتر.

اپن

(اُ پِ) [ انگ. ] (ص.) باز، گشوده، فاش، آزاد، بی دیوار، بی مانع، رو راست.

اپورتونیست

(اُ پُ تُ) [ انگ. ] (ص.) پیرو اپورتونیسم.

اپورتونیسم

(~.) [ انگ. ] (اِمص.) فرصت - طلبی، پی فرصت مناسب بودن برای رسیدن به اهداف شخصی بدون اعتقاد به اصولی خاص.

اپوزیسیون

(اُ پُ) [ فر. ] (اِ.)
۱- موضع گیری مخالف در برابر یک نظریه یا سیاست.
۲- حزب یا جبهه مخالف، گروه مخالف (فره).

اپگانه

(اَ نِ) (اِ.) بچه نارسیده که از شکم انسان یا حیوان بیفتد، آفگانه.

اپیدمی

(اِ دِ) [ فر. ] (اِ.) عارضه یا بیماری عام، بیماری ای که به عموم مردم سرایت کرده باشد، مسری، همه گیر (فره).

اپیدمیولوژی

(اِ دِ یُ لُ) [ فر. ] (اِ.) مطالعه نحوه انتشار بیماری‌ها و عوامل بیماری زا یا هر عاملی که به سلامت مربوط باشد، همه گیرشناسی. (فره).

اپیرانداخ

(اَ رَ) (اِ.) = اپرانداخ: نک پرنداخ.

اپیزود

(اِ زُ) [ فر. ] (اِ.) بخشی - گاهی مستقل - از یک مجموعه به هم پیوسته مانند فیلم یا قصه، قسمت، بخش.

اپیشه

(اَ ش ِ) (ص مر.) بی کار.


دیدگاهتان را بنویسید