دیوان حافظ – شربتی از لب لعلش نچشیدیم و برفت

شربتی از لب لعلش نچشیدیم و برفت

شربتی از لبِ لعلش نچشیدیم و بِرَفت
رویِ مَه پیکرِ او سیر ندیدیم و برفت

گویی از صحبتِ ما نیک به تنگ آمده بود
بار بربست و به گَردش نرسیدیم و برفت

بس که ما فاتحه و حرزِ یمانی خواندیم
وز پی‌اش سوره اخلاص دمیدیم و برفت

عشوه دادند که بر ما گذری خواهی کرد
دیدی آخر که چنین عشوه خریدیم و برفت

شد چمان در چمنِ حسن و لطافت لیکن
در گلستانِ وصالش نَچَمیدیم و برفت

همچو حافظ همه شب ناله و زاری کردیم
کای دریغا به وداعش نرسیدیم و برفت





  دیوان حافظ - رواق منظر چشم من آشیانه توست
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

دل مسکین مرا نیست در اینجا قدری
زانک صد دل چو دل خسته من هست اینجا
«خواجوی کرمانی»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید

آش کردن

(کَ دَ) (مص م.) دباغی کردن، پیراستن چرم.

دیدگاهتان را بنویسید