دیوان حافظ – شربتی از لب لعلش نچشیدیم و برفت

شربتی از لب لعلش نچشیدیم و برفت

شربتی از لبِ لعلش نچشیدیم و بِرَفت
رویِ مَه پیکرِ او سیر ندیدیم و برفت

گویی از صحبتِ ما نیک به تنگ آمده بود
بار بربست و به گَردش نرسیدیم و برفت

بس که ما فاتحه و حرزِ یمانی خواندیم
وز پی‌اش سوره اخلاص دمیدیم و برفت

عشوه دادند که بر ما گذری خواهی کرد
دیدی آخر که چنین عشوه خریدیم و برفت

شد چمان در چمنِ حسن و لطافت لیکن
در گلستانِ وصالش نَچَمیدیم و برفت

همچو حافظ همه شب ناله و زاری کردیم
کای دریغا به وداعش نرسیدیم و برفت





  شاهنامه فردوسی - آمدن سام به نزد منوچهر
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

دلق حافظ به چه ارزد به می‌اش رنگین کن
وان گهش مست و خراب از سر بازار بیار
«حافظ»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

یغمایی

(یَ) [ تر - فا. ]
۱- (ص نسب.) منسوب به یغما.
۲- خوبرو، زیبا.

یغور

(یُ) [ تر. ] (عا.) بزرگ، درشت، بدشکل.

یفاع

(یَ) [ ع. ] (اِ.) زمین بلند، پشته.

یقطین

(یَ) [ ع. ] (اِ.) هر بوته که بر زمین پهن شود چون خربزه، کدو، خیار و جز آن.

یقظان

(یَ) [ ع. ] (ص.) بیدار، هوشیار.

یقظه

(یَ ظِ) [ ع. یقظه ] (اِمص.) بیداری، هوشیاری.

یقنعلی بقال

(یَ نَ. بَ قُ) (اِ.) کنایه از آدم فقیر و بی اهمیت و کسی است که سرش به کلاهش نیرزد و ارزش اجتماعی نداشته باشد.

یقه

(یَ قِ) [ تر. ] (اِ.) نک یخه.

یقه سفید

(~. س) [ تر - فا ] (ص مر.)
۱- (عا.) کارمند دفتری یا دارای شغلی که مستلزم آلودگی دست و لباس نیست.
۲- (عا.) کسی که دستش به دهانش می‌رسد.

یقه چرکین

(~. چِ) [ تر - فا. ] (ص مر.) (عا.) تنگدست، بیچاره.

یقین

(یَ) [ ع. ] (ص.) بدون شک، بی گمان.

یقین کردن

(یَ. کَ دَ) [ ع - فا. ] (مص م.) باور کردن.

یقیناً

(~. نَ نْ) [ ع. ] (ق.)قطعاً، مسلماً، مطمئناً، از روی یقین.

یل

(یَ) (ص.) پهلوان، دلاور. ج. یلان.

یلامق

(یَ مِ) [ معر. ] (اِ.) جِ یلمق.

یلب

(یَ لَ) [ ع. ] (اِ.) جوشن چرمین.

یلدا

(یَ) (اِ.) این واژه سُریانی و به معنای تولد و زایش است. یعنی تولد مهر (متیرا) در شب اول زمستان که بلندترین شب سال است و ایرانیان به یُمن تولد مهر در این شب جشنی برپا می‌کنند.

یللی

(یَ لَ) (اِ.) (عا.)
۱- وقت تلف کردن، عمر را به بطالت گذراندن.
۲- بیکارگی و تنبلی و تن آسانی کردن.

یللی تللی کردن

(~. تَ لَُ. کَ دَ) (مص ل.) ولگردی و هرزه گردی کردن، عمر را به بطالت گذرانیدن.

یلمان

(یَ) (اِ.)
۱- لبه تیغ.
۲- ضرب شمشیر.


دیدگاهتان را بنویسید