دیوان حافظ – شراب بی‌غش و ساقی خوش دو دام رهند

شراب بی‌غش و ساقی خوش دو دام رهند

شرابِ بی‌غَش و ساقیِّ خوش دو دامِ رهند
که زیرکانِ جهان از کمندشان نَرَهَند

من ار چه عاشقم و رند و مست و نامه سیاه
هزار شُکر که یارانِ شهر بی‌گنهند

جفا نه پیشهٔ درویشیَست و راهرُوی
بیار باده که این سالکان نَه مردِ رهند

مَبین حقیر، گدایانِ عشق را کاین قوم
شَهانِ بی کمر و خسروانِ بی کُلَهند

به هوش باش که هنگامِ بادِ اِستغنا
هزار خرمنِ طاعت به نیمْ جو ننهند

مَکُن که کوکبهٔ دلبری شکسته شود
چو بندگان بِگُریزند و چاکران بِجَهَند

غلامِ همَّتِ دُردی کشانِ یک رنگم
نه آن گروه که اَزْرَق لباس و دل سیَهَند

قدم مَنِه به خرابات جز به شرطِ ادب
که سالکانِ درش محرمانِ پادشهند

جنابِ عشق بلند است همّتی حافظ
که عاشقان، رهِ بی‌همّتان به خود ندهند



  دیوان حافظ - پیش از اینت بیش از این اندیشه عشاق بود
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

تا به کی درخواب سنگین روزگارم بگذرد
زندگی در سنگ خارا چون شرارم بگذرد
«صائب تبریزی»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید

کابل

(بْ لْ) [ فر. ] (اِ.)
۱- رشته‌های ضخیمی از سیم‌های تابیده شده با روکش عایق دار برای انتقال جریان برق، تلفن و....
۲- رشته سیم فولادی ضخیم برای بستن و بلند کردن قطعاتِ سنگین، بافه (فره).

دیدگاهتان را بنویسید