دیوان حافظ – شراب بی‌غش و ساقی خوش دو دام رهند

شراب بی‌غش و ساقی خوش دو دام رهند

شرابِ بی‌غَش و ساقیِّ خوش دو دامِ رهند
که زیرکانِ جهان از کمندشان نَرَهَند

من ار چه عاشقم و رند و مست و نامه سیاه
هزار شُکر که یارانِ شهر بی‌گنهند

جفا نه پیشهٔ درویشیَست و راهرُوی
بیار باده که این سالکان نَه مردِ رهند

مَبین حقیر، گدایانِ عشق را کاین قوم
شَهانِ بی کمر و خسروانِ بی کُلَهند

به هوش باش که هنگامِ بادِ اِستغنا
هزار خرمنِ طاعت به نیمْ جو ننهند

مَکُن که کوکبهٔ دلبری شکسته شود
چو بندگان بِگُریزند و چاکران بِجَهَند

غلامِ همَّتِ دُردی کشانِ یک رنگم
نه آن گروه که اَزْرَق لباس و دل سیَهَند

قدم مَنِه به خرابات جز به شرطِ ادب
که سالکانِ درش محرمانِ پادشهند

جنابِ عشق بلند است همّتی حافظ
که عاشقان، رهِ بی‌همّتان به خود ندهند



  شاهنامه فردوسی - رفتن پسران فريدون نزد شاه يمن
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

ولیکن کی نمایی رخ به رندان
تو کز خورشید و مه آیینه داری
«حافظ»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید

چله

(~.) (اِ.)
۱- چهل روز بعد از زایمان.
۲- چهل روزی که درویشان در گوشه‌ای نشینند و به عبادت و ریاضت پردازند.
۳- چهلمین روز درگذشت کسی.
۴- اربعین (اعم از چهل روز یا چهل سال).
۵- مدتی معین از فصل زمستان و فصل تابستان. ؛ ~ بزرگ الف - چهل روز از زمستان که آغاز آن مطابق هفتم دی ماه جلالی و پایانش شانزدهم بهمن ماه جلالی است. ب - چهل روز از تابستان که اول آن مطابق است با پنجم تیرماه جلالی و آخر آن یازدهم مرداد ماه جلالی می‌باشد. ؛~ کوچک الف - بیست روز از فصل زمستان که آغاز آن از هفدهم بهمن ماه جلالی شروع می‌شود و در پنجم اسفند ماه پایان می‌یابد. ب - بیست روز تابستان که آغاز آن دوازدهم مردادماه و آخر آن روز اول شهریور ماه می‌باشد.

دیدگاهتان را بنویسید