دیوان حافظ – شاهدان گر دلبری زین سان کنند

شاهدان گر دلبری زین سان کنند

شاهدان گر دلبری زین سان کنند
زاهدان را رخنه در ایمان کنند

هر کجا آن شاخِ نرگس بِشْکُفد
گُل‌رُخانَش دیده نرگس‌دان کنند

ای جوانِ سَروقَد! گویی «بِبَر»
پیش از آن کز قامتت چوگان کنند

عاشقان را بر سرِ خود حُکم نیست
هر چه فرمانِ تو باشد آن کنند

پیشِ چشمم کمتر است از قطره‌ای
این حکایت‌ها که از طوفان کنند

یارِ ما چون گیرد آغازِ سَماع
قُدسیان بر عرش دست‌افشان کنند

مردمِ چشمم به خون آغشته شد
در کجا این ظلم بر انسان کنند؟

خوش برآ با غصه، ای دل! کاَهلِ راز
عیشِ خوش در بوتهٔ هجران کنند

سر مکش حافظ ز آهِ نیم‌شب
تا چو صبحت، آینه رخشان کنند




  دیوان حافظ - دل می‌رود ز دستم صاحب‌دلان خدا را
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

تا سحر چشم یار چه بازی کند که باز
بنیاد بر کرشمه جادو نهاده‌ایم
«حافظ»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید

آدم آهنی

(~. هَ) (اِ.)
۱- موجودی تخیلی با ظاهری شبیه انسان و ساخته شده از فلز و مدارهای الکترونیکی که در فیلم‌های سینمایی بسیاری از کارهای انسان را انجام می‌دهد.
۲- مجازاً به کسی که از خود اختیاری ندارد و طبق گفته دیگران عمل می‌کند اطلاق می‌شود.

دیدگاهتان را بنویسید