دیوان حافظ – شاهدان گر دلبری زین سان کنند

شاهدان گر دلبری زین سان کنند

شاهدان گر دلبری زین سان کنند
زاهدان را رخنه در ایمان کنند

هر کجا آن شاخِ نرگس بِشْکُفد
گُل‌رُخانَش دیده نرگس‌دان کنند

ای جوانِ سَروقَد! گویی «بِبَر»
پیش از آن کز قامتت چوگان کنند

عاشقان را بر سرِ خود حُکم نیست
هر چه فرمانِ تو باشد آن کنند

پیشِ چشمم کمتر است از قطره‌ای
این حکایت‌ها که از طوفان کنند

یارِ ما چون گیرد آغازِ سَماع
قُدسیان بر عرش دست‌افشان کنند

مردمِ چشمم به خون آغشته شد
در کجا این ظلم بر انسان کنند؟

خوش برآ با غصه، ای دل! کاَهلِ راز
عیشِ خوش در بوتهٔ هجران کنند

سر مکش حافظ ز آهِ نیم‌شب
تا چو صبحت، آینه رخشان کنند




  دیوان حافظ - سرو چمان من چرا میل چمن نمی‌کند
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

بی سوز عشق ساز سخن چون کند رهی؟
بانگ طرب کجا لب خاموش او کجا؟
«رهی معیری»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید

گوشت

(گُ وِ) = گوش. گویش:
۱- (اِمص.) گفتن، گفتار.
۲- (اِ.) یکی از آوازهای شش گانه‌است که قدما آن را تشخیص داده‌اند، گواشت.

دیدگاهتان را بنویسید