دیوان حافظ – شاهدان گر دلبری زین سان کنند

شاهدان گر دلبری زین سان کنند

شاهدان گر دلبری زین سان کنند
زاهدان را رخنه در ایمان کنند

هر کجا آن شاخِ نرگس بِشْکُفد
گُل‌رُخانَش دیده نرگس‌دان کنند

ای جوانِ سَروقَد! گویی «بِبَر»
پیش از آن کز قامتت چوگان کنند

عاشقان را بر سرِ خود حُکم نیست
هر چه فرمانِ تو باشد آن کنند

پیشِ چشمم کمتر است از قطره‌ای
این حکایت‌ها که از طوفان کنند

یارِ ما چون گیرد آغازِ سَماع
قُدسیان بر عرش دست‌افشان کنند

مردمِ چشمم به خون آغشته شد
در کجا این ظلم بر انسان کنند؟

خوش برآ با غصه، ای دل! کاَهلِ راز
عیشِ خوش در بوتهٔ هجران کنند

سر مکش حافظ ز آهِ نیم‌شب
تا چو صبحت، آینه رخشان کنند




  دیوان حافظ - همای اوج سعادت به دام ما افتد
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

ماییم و سینه‌ای که بود آشیان آه
ماییم و دیده‌ای که بود آشنای اشک
«رهی معیری»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید

گلنگدن

(گَ لَ گَ دَ) [ تر. ] (اِمر.) شیئی فلزی در تفنگ و تیربارها که متصل به محفظه فشنگ است و با حرکت دادن و پیچانیدن آن فشنگ به محفظه وارد و یا پوکه فشنگ از محفظه انتهای آن خارج شود.

دیدگاهتان را بنویسید