دیوان حافظ – شاهدان گر دلبری زین سان کنند

شاهدان گر دلبری زین سان کنند

شاهدان گر دلبری زین سان کنند
زاهدان را رخنه در ایمان کنند

هر کجا آن شاخِ نرگس بِشْکُفد
گُل‌رُخانَش دیده نرگس‌دان کنند

ای جوانِ سَروقَد! گویی «بِبَر»
پیش از آن کز قامتت چوگان کنند

عاشقان را بر سرِ خود حُکم نیست
هر چه فرمانِ تو باشد آن کنند

پیشِ چشمم کمتر است از قطره‌ای
این حکایت‌ها که از طوفان کنند

یارِ ما چون گیرد آغازِ سَماع
قُدسیان بر عرش دست‌افشان کنند

مردمِ چشمم به خون آغشته شد
در کجا این ظلم بر انسان کنند؟

خوش برآ با غصه، ای دل! کاَهلِ راز
عیشِ خوش در بوتهٔ هجران کنند

سر مکش حافظ ز آهِ نیم‌شب
تا چو صبحت، آینه رخشان کنند




  دیوان حافظ - روز وصل دوستداران یاد باد
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

خیز و جهدی کن چو حافظ تا مگر
خویشتن در پای معشوق افکنی
«حافظ»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید

گذاشتن

(گُ تَ)
۱- (مص م.) نهادن، قرار دادن.
۲- عبور دادن، گذرانیدن.
۳- سپری کردن.
۴- (مص ل.) عبور کردن.
۵- اجازه دادن، مهلت دادن.
۶- واگذاشتن، تسلیم کردن.
۷- وضع کردن، تأسیس کردن. - به جا گذاشتن، باقی گذاشتن.
۹- ترک کردن، رها کردن.
۱۰ - عفو کردن، بخشودن.

دیدگاهتان را بنویسید