دیوان حافظ – سمن‌بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند

سمن‌بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند

سَمَن‌بویان غبارِ غم چو بنشینند، بنشانند
پری‌رویان قرار از دل چو بستیزند، بستانند

به فِتراکِ جفا دل‌ها چو بربندند، بربندند
ز زلفِ عَنبرین جان‌ها چو بگشایند، بفشانند

به عمری یک نَفَس با ما چو بنشینند، برخیزند
نهالِ شوق در خاطر چو برخیزند، بنشانند

سرشکِ گوشه‌گیران را چو دریابند، دُر یابند
رخِ مِهر از سحرخیزان نگردانند، اگر دانند

ز چشمم لَعْلِ رُمّانی چو می‌خندند، می‌بارند
ز رویم رازِ پنهانی چو می‌بینند، می‌خوانند

دوایِ دَردِ عاشق را کسی کو سهل پندارد
ز فکر آنان که در تدبیر درمانند، در مانند

چو منصور از مراد آنان که بردارند، بر دارند
بدین درگاه حافظ را چو می‌خوانند، می‌رانند

در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند، ناز آرند
که با این دَرد اگر دربند درمانند، در مانند



  شاهنامه فردوسی - آمدن زال به نزد مهراب كابلى
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

من ار چه در نظر یار خاکسار شدم
رقیب نیز چنین محترم نخواهد ماند
«حافظ»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید

بمب

(بُ) [ فر. ] (اِ.) محفظه‌ای پر شده از مواد منفجره که پس از پرتاب و برخورد با هدف منفجر می‌شود. ؛ ~ آتش زا بمبی پر شده با مخلوطی از بنزین ژلاتینی شده و مجهز به یک چاشنی. ؛ ~ خوشه‌ای بمبی شامل تعداد زیادی بمب‌های کوچک که هنگام فرود در منطقه وسیعی پراکنده شوند و دارای زمان انفجار متغیر باشند. ؛ ~ ساعتی بمبی که بر اثر اتصال به یک مدار الکتریکی با ایجاد جرقه‌ای از طریق چاشنی، مواد منفجره داخلی آن در زمان معینی منفجر شود. ؛ ~ شیمیایی بمبی حاوی یک عامل شیمیایی مانند گاز جنگی یا پرده دود یا ماده آتش زا. ؛ ~ ناپالم بمبی محتوی نوعی ترکیب مایع که پس از پرتاب و برخورد به هدف ماده ژلاتینی تولید کند و با شعله و حرارت زیاد بسوزد. ؛ ~ هیدروژنی بمبی که از یک بمب اتمی و مجموعه‌ای از عناصر سبک تشکیل شده باشد و در آن از شکاف عناصر سبک به عنوان منبع انرژی استفاده شود.

دیدگاهتان را بنویسید