دیوان حافظ – سمن‌بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند

سمن‌بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند

سَمَن‌بویان غبارِ غم چو بنشینند، بنشانند
پری‌رویان قرار از دل چو بستیزند، بستانند

به فِتراکِ جفا دل‌ها چو بربندند، بربندند
ز زلفِ عَنبرین جان‌ها چو بگشایند، بفشانند

به عمری یک نَفَس با ما چو بنشینند، برخیزند
نهالِ شوق در خاطر چو برخیزند، بنشانند

سرشکِ گوشه‌گیران را چو دریابند، دُر یابند
رخِ مِهر از سحرخیزان نگردانند، اگر دانند

ز چشمم لَعْلِ رُمّانی چو می‌خندند، می‌بارند
ز رویم رازِ پنهانی چو می‌بینند، می‌خوانند

دوایِ دَردِ عاشق را کسی کو سهل پندارد
ز فکر آنان که در تدبیر درمانند، در مانند

چو منصور از مراد آنان که بردارند، بر دارند
بدین درگاه حافظ را چو می‌خوانند، می‌رانند

در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند، ناز آرند
که با این دَرد اگر دربند درمانند، در مانند



  دیوان حافظ - رواق منظر چشم من آشیانه توست
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

دیر است که دلدار پیامی نفرستاد
ننوشت سلامی و کلامی نفرستاد
«حافظ»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید

بانک

[ فر. ] (اِ.)
۱- مؤسسه‌ای اقتصادی، ملی یا دولتی که مردم پول‌های خود را در آن به امانت سپارند و در موقع لزوم برداشت کنند.
۲- مجموعه‌ای است برای نگه داری منظم و قابل دسترس خون یا اعضای بدن.
۳- پولی که قماربازها وارد بازی می‌کنند. ؛ ~ اطلاعات مؤسسه یا بخشی از یک مؤسسه برای گردآوری پردازش، نگه داری و ارائه اطلاعات. ؛ ~ خون مؤسسه یا بخشی از یک مؤسسه برای گردآوری و نگه داری خون مورد نیاز بیماران. ؛ ~ مرکزی بانک دولتی که تنظیم و اجرای سیاست‌های بانکی و پولی کشور را بر عهده دارد. ؛ عابر ~باجه‌ای در یک بانک، که مشرف به گذرگاه است و دارنده حساب می‌تواند با قرار دادن کارت ویژه‌ای در دستگاه خودکار آن از حساب خود پول دریافت یا به آن حساب پول پرداخت کند.

دیدگاهتان را بنویسید