دیوان حافظ – سمن‌بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند

سمن‌بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند

سَمَن‌بویان غبارِ غم چو بنشینند، بنشانند
پری‌رویان قرار از دل چو بستیزند، بستانند

به فِتراکِ جفا دل‌ها چو بربندند، بربندند
ز زلفِ عَنبرین جان‌ها چو بگشایند، بفشانند

به عمری یک نَفَس با ما چو بنشینند، برخیزند
نهالِ شوق در خاطر چو برخیزند، بنشانند

سرشکِ گوشه‌گیران را چو دریابند، دُر یابند
رخِ مِهر از سحرخیزان نگردانند، اگر دانند

ز چشمم لَعْلِ رُمّانی چو می‌خندند، می‌بارند
ز رویم رازِ پنهانی چو می‌بینند، می‌خوانند

دوایِ دَردِ عاشق را کسی کو سهل پندارد
ز فکر آنان که در تدبیر درمانند، در مانند

چو منصور از مراد آنان که بردارند، بر دارند
بدین درگاه حافظ را چو می‌خوانند، می‌رانند

در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند، ناز آرند
که با این دَرد اگر دربند درمانند، در مانند



  شاهنامه فردوسی - پادشاهی كيومرث
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

ز قاطعان طریق این زمان شوند ایمن
قوافل دل و دانش که مرد راه رسید
«حافظ»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید

گشتن

(گَ تَ) [ په. ] (مص ل.)
۱- دور زدن، گردیدن.
۲- تغییر کردن.
۳- شدن.
۴- جستجو کردن.
۵- گردش، سیر کردن.
۶- چرخیدن، دور زدن.
۷- مراجعت کردن.
۸- جنگ کردن، مبارزه کردن،
۹- انتقال یافتن، رسیدن.
۱۰ - زایل شدن، غروب کردن.

دیدگاهتان را بنویسید