دیوان حافظ – سمن‌بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند

سمن‌بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند

سَمَن‌بویان غبارِ غم چو بنشینند، بنشانند
پری‌رویان قرار از دل چو بستیزند، بستانند

به فِتراکِ جفا دل‌ها چو بربندند، بربندند
ز زلفِ عَنبرین جان‌ها چو بگشایند، بفشانند

به عمری یک نَفَس با ما چو بنشینند، برخیزند
نهالِ شوق در خاطر چو برخیزند، بنشانند

سرشکِ گوشه‌گیران را چو دریابند، دُر یابند
رخِ مِهر از سحرخیزان نگردانند، اگر دانند

ز چشمم لَعْلِ رُمّانی چو می‌خندند، می‌بارند
ز رویم رازِ پنهانی چو می‌بینند، می‌خوانند

دوایِ دَردِ عاشق را کسی کو سهل پندارد
ز فکر آنان که در تدبیر درمانند، در مانند

چو منصور از مراد آنان که بردارند، بر دارند
بدین درگاه حافظ را چو می‌خوانند، می‌رانند

در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند، ناز آرند
که با این دَرد اگر دربند درمانند، در مانند



  دیوان حافظ - سال‌ها دل طلب جام جم از ما می‌کرد
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

سر تسلیم من و خشت در میکده‌ها
مدعی گر نکند فهم سخن گو سر و خشت
«حافظ»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

تصویر

(تَ) [ ع. ]
۱- (مص م.) صورت کسی یا چیزی را کشیدن.
۲- (اِمص.) تصویرگری، صورت سازی. ج. تصاویر.
۳- صورتی که بر کاغذ، دیوار و غیره کشند.
۴- شرح دادن، شرح و بیان. ؛ ~سه بعدی تصویری که عمق و ...

تصویربرداری

(~. بَ) (حامص.) تهیه تصاویر به وسیله فیلمبرداری، عکاسی یا نقاشی.

تصویرگری

(~. گَ) (حامص.)
۱- تهیه تصاویر از عکس، نقاشی و همانند آن.
۲- تصویرسازی.

تضاحک

(تَ حُ) [ ع. ] (مص ل.) با هم خندیدن.

تضاد

(تَ دّ) [ ع. ]
۱- (مص ل.) ضد یکدیگر بودن.
۲- (اِمص.) ناسازگاری.

تضارب

(تَ رُ) [ ع. ] (مص م.) یکدیگر را زدن، زد و خورد کردن.

تضاریس

(تَ) [ ع. ] (اِ.) جِ تضریس. چیزهای دندانه دار.

تضاعف

(تَ عُ) [ ع. ] (مص ل.) دو چندان شدن.

تضافن

(تَ فُ) [ ع. ] (مص ل.) به هم یاری رساندن.

تضامن

(تَ مُ) [ ع. ] (مص ل.) ضامن یکدیگر شدن.

تضجر

(تَ ضَ جُّ) [ ع. ] (مص ل.) اظهار آزردگی کردن از اندوه.

تضحیه

(تَ یِ) [ ع. تضحیه ] (مص م.)
۱- قربانی کردن گوسفند، شتر و مانند آن.
۲- غذا دادن به کسی هنگام چاشت.

تضرر

(تَ ضَ رُّ) [ ع. ] (مص ل.) زیان دیدن.

تضرع

(تَ ضَ رُّ) [ ع. ] (مص ل.)
۱- زاری کردن.
۲- التماس کردن.

تضرم

(تَ ضَ رُّ) [ ع. ] (مص ل.)
۱- شعله ور شدن آتش.
۲- برافروخته شدن از خشم.

تضریب

(تَ) [ ع. ] (مص م.)
۱- سخن چینی کردن.
۲- فتنه انگیختن.

تضریس

(تَ) [ ع. ] (مص م.) دندانه دار کردن.

تضعیف

(تَ) [ ع. ] (مص م.)
۱- دو برابر کردن.
۲- ضعیف کردن.

تضلیل

(تَ) [ ع. ] (مص م.) گمراه کردن.

تضمن

(تَ ضَ مُّ) [ ع. ] (مص ل.) در برداشتن، شامل بودن.


دیدگاهتان را بنویسید