دیوان حافظ –  سحرم دولت بیدار به بالین آمد

سحرم دولت بیدار به بالین آمد

سَحَرم دولتِ بیدار به بالین آمد
گفت برخیز که آن خسرو شیرین آمد

قدحی درکش و سرخوش به تماشا بخرام
تا ببینی که نگارت به چه آیین آمد

مژدگانی بده ای خلوتیِ نافه‌گشای
که ز صحرایِ خُتَن آهویِ مُشکین آمد

گریه آبی به رخِ سوختگان بازآورد
ناله فریادرَسِ عاشقِ مسکین آمد

مرغِ دل باز هوادارِ کمان‌ابروییست
ای کبوتر نگران باش که شاهین آمد

ساقیا می بده و غم مخور از دشمن و دوست
که به کامِ دلِ ما آن بشد و این آمد

رسمِ بدعهدیِ ایّام چو دید ابرِ بهار
گریه‌اش بر سمن و سنبل و نسرین آمد

چون صبا گفتهٔ حافظ بشنید از بلبل
عَنبرافشان به تماشایِ ریاحین آمد




  دیوان حافظ - زان یار دل‌نوازم شکری است با شکایت
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

چون صوفیان به حالت و رقصند مقتدا
ما نیز هم به شعبده دستی برآوریم
«حافظ»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید

بنگاه

(بُ) (اِمر.)
۱- سرای، خانه.
۲- جای داد و ستد.
۳- سازمان، مؤسسه.
۴- انبار، مخزن.
۵- جای بند و ساز و برگ سپاه. ؛~ سخن پراکنی ایستگاه فرستنده رادیویی. ؛ ~ خیریه سازمانی که داوطلبانه به نیازمندان یاری می‌رساند. ؛ ~ شادمانی موسسه‌ای که در جشن‌ها برنامه‌های تفریحی اجرا می‌کند.

دیدگاهتان را بنویسید