( اِ ) [ ع. ] (اِ.)
۱- کلمهای که به وسیله آن چیزی یا کسی را میخوانند، نام.
۲- عنوان.
۳- شهرت، آوازه.
۴- در دستور زبان فارسی قسمی از اقسام کلمه که بدان مردم یا جانور یا چیزی را نامند و معین کنند: مرد، زن، خانه، میز، کوه و دشت. ضح  - در صرف عربی اسم قسمی از سه قسم کلمهاست که بر معنایی مستقل دلالت کند و به زمانی خاص باز بسته نباشد.
۵- اسم ذات است مسما به اعتبار صفت و صفت یا با وجود است چون عالم و قدیم و یا با عدم است چون قدوس (تصوف). ج. اسامی، اسماء.  ؛~ آلت  اسمی است که بر ابزار کار دلالت کند.  ؛ ~ اشاره  «این» و «آن» هرگاه مسبوق به اسم میباشد، اسم اشاره نامیده شود. نخستین برای اشاره به نزدیک و دومین برای اشاره به دور: این خانه، این میز، آن مرد، آن خیابان.  ؛ ~ جمع  اسم عام چون در صورت مفرد و در معنی جمع باشد: دسته، رمه.  ؛~ بی مسمی  نامی که معنی آن با چیز یا کسی که برای آن وضع شدهاست مطابق نباشد.  ؛~ جنس  اسمی است که بر افراد یک جنس دلالت کند و آن نه معرفهاست نه نکره مانند: درخت، کوه، اسب و چون خواهند نکره شود «ی» بدان افزایند: درختی، کوهی، اسبی.  ؛ ~ خاص  آن است که بر فردی مخصوص و معین دلالت کند. مق. اسم عام. ؛ ~ ذات  اسم چون قایم به ذات باشد و وجودش وابسته به دیگری نباشد آن را اسم ذات نامند. مق. اسم معنی.  ؛ ~ زمان  اسمی است که دلالت بر زمان کند.  ؛ ~ مکان  اسمی است که دلالت بر مکان کند.  ؛ ~ فاعل اسمی است مشتق از فعل که بر کننده کاری یا دارنده حالتی دلالت کند؛ صفت فاعلی.  ؛~ مفعول  اسمی است که دلالت میکند بر چیزی یا کسی که فعل بر او واقع شدهاست ؛ صفت مفعولی.  ؛ ~ مصدر کلمهای است مشتق از فعل که بر معنی مصدر دلالت کند (و آن جز مصدر و ریشه فعل است).  ؛ ~ مشتق  اسمی که از مصدر یا ریشهای جدا شده باشد مانند اسم فاعل که از امر یا ریشه و اسم مفعول که از مصدر (مرخم) ساخته میشود. ؛ ~ معنی  اسمی است که وجود مسمی آن به غیرش وابسته باشد. مق. اسم ذات: رنجش، دانش، سفیدی، هوش.