دیوان حافظ – ستاره‌ای بدرخشید و ماه مجلس شد

ستاره‌ای بدرخشید و ماه مجلس شد

ستاره‌ای بدرخشید و ماهِ مجلس شد
دل رمیدهٔ ما را رفیق و مونس شد

نگارِ من که به مکتب نرفت و خط ننوشت
به غمزه مسأله‌آموزِ صد مُدَرِّس شد

به بویِ او دلِ بیمارِ عاشقان چو صبا
فدایِ عارضِ نسرین و چشمِ نرگس شد

به صدرِ مَصطَبه‌ام می‌نِشانَد اکنون دوست
گدایِ شهر نِگَه کُن که میرِ مجلس شد

خیالِ آبِ خِضِر بست و جامِ اسکندر
به جرعه‌نوشیِ سلطان ابوالفَوارِس شد

طرب‌سرایِ محبت کنون شود مَعمور
که طاقِ اَبرویِ یارِ مَنَش مهندس شد

لب از تَرَشُّحِ مِی پاک کن برایِ خدا
که خاطرم به هزاران گُنَه مُوَسوِس شد

کرشمهٔ تو شرابی به عاشقان پیمود
که عِلم بی‌خبر افتاد و عقل بی‌حس شد

چو زر عزیزِ وجود است نظمِ من، آری
قبولِ دولتیان کیمیایِ این مس شد

ز راهِ میکده یاران عِنان بگردانید
چرا که حافظ از این راه رفت و مفلس شد



  شاهنامه فردوسی - راى زدن رستم با كى‏ قباد
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

اجرها باشدت ای خسرو شیرین دهنان
گر نگاهی سوی فرهاد دل افتاده کنی
«حافظ»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید

آب گرم

(بِ گَ) (اِمر.)
۱- آب معدنی گرم که از زمین می‌جوشد.
۲- جایی که در آن آب معدنی باشد.
۳- اشک.
۴- شراب.

دیدگاهتان را بنویسید