دیوان حافظ – سال‌ها دفتر ما در گرو صهبا بود

سال‌ها دفتر ما در گرو صهبا بود

سال‌ها دفترِ ما در گرو صَهبا بود
رونقِ میکده از درس و دعایِ ما بود

نیکیِ پیرِ مغان بین که چو ما بدمستان
هر چه کردیم به چشمِ کَرَمَش زیبا بود

دفترِ دانش ما جمله بشویید به مِی
که فلک دیدم و در قصدِ دلِ دانا بود

از بتان آن طلب ار حسن شناسی ای دل
کاین کسی گفت که در علمِ نظر بینا بود

دل چو پرگار به هر سو دَوَرانی می‌کرد
و اندر آن دایره سرگشتهٔ پابرجا بود

مُطرب از دَردِ محبت عملی می‌پرداخت
که حکیمانِ جهان را مژه خون پالا بود

می‌شکفتم ز طرب زان که چو گُل بر لبِ جوی
بر سرم سایهٔ آن سروِ سَهی بالا بود

پیرِ گلرنگِ من اندر حقِ اَزْرَق‌پوشان
رخصتِ خُبث نداد ار نه حکایت‌ها بود

قلبِ اندودهٔ حافظ بَرِ او خرج نشد
کاین مُعامِل به همه عیبِ نهان بینا بود




  شاهنامه فردوسی - پادشاهى منوچهر صد و بيست سال بود
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

سوی رندان قلندر به ره آورد سفر
دلق بسطامی و سجاده طامات بریم
«حافظ»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید

آجیل

(اِ.) میوه خشک مرکب از پسته، بادام، فندق، تخمه و مانند آن. ؛ ~ مشکل گشا آجیلی مرکب از هفت جزء (پسته، فندق، مغز بادام، نخودچی، کشمش، خرماخارک، توت خشکه) که برای رفع مشکل نذر کنند و بخرند و میان هفت نفر متدین تقسیم کنند.

دیدگاهتان را بنویسید