دیوان حافظ – ساقی بیا که یار ز رخ پرده برگرفت

ساقی بیا که یار ز رخ پرده برگرفت

ساقی بیا که یار ز رخ پرده برگرفت
کارِ چراغ خلوتیان باز درگرفت

آن شمعِ سرگرفته دگر چهره برفروخت
وین پیرِ سال‌خورده جوانی ز سر گرفت

آن عشوه داد عشق که مفتی ز ره برفت
وان لطف کرد دوست که دشمن حذر گرفت

زنهار از آن عبارتِ شیرینِ دل‌فریب
گویی که پستهٔ تو سخن در شکر گرفت

بارِ غمی که خاطرِ ما خسته کرده بود
عیسی‌دمی خدا بفرستاد و برگرفت

هر سروقد که بر مَه و خور حسن می‌فروخت
چون تو درآمدی پیِ کاری دگر گرفت

زین قصه هفت گنبدِ افلاک پرصداست
کوته‌نظر ببین که سخن مختصر گرفت

حافظ تو این سخن ز که آموختی؟ که بخت
تعویذ کرد شعرِ تو را و به زر گرفت






  دیوان حافظ - جمالت آفتاب هر نظر باد
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

عاشق روی جوانی خوش نوخاسته‌ام
و از خدا دولت این غم به دعا خواسته‌ام
«حافظ»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید

اسفند

(اِ فَ)(اِ.) = اسپند. سپند:
۱- آخرین ماهِ سال شمسی.
۲- نام روز پنجم از هر ماه شمسی.
۳- یکی از امشاسپندان، نماد بردباری و نگاهبان زمین.
۴- گیاهی است با گل‌های ریز سفیدرنگ و دانه‌های سیاه که دانه‌های سیاه آن را برای دفعِ چشم زخم، روی آتش می‌ریزند.

دیدگاهتان را بنویسید