دیوان حافظ – ساقی به نور باده برافروز جام ما

ساقی به نور باده برافروز جام ما

ساقی به نورِ باده برافروز جامِ ما
مطرب بگو که کارِ جهان شُد به کامِ ما

ما در پیاله عکس رخِ یار دیده‌ایم
ای بی‌خبر ز لَذَّتِ شُربِ مُدامِ ما

هرگز نمیرد آن که دلش زنده شد به عشق
ثبت است بر جَریدهٔ عالم دوامِ ما

چندان بُوَد کرشمه و نازِ سَهی‌قدان
کآید به جلوه سروِ صنوبرخَرامِ ما

ای باد اگر به گُلشنِ اَحباب بُگذری
زِنهار، عَرضه دِه بَرِ جانان پیامِ ما

گو نامِ ما زِ یاد به عمدا چه می‌بری؟
خود آید آن که یاد نیاری ز نامِ ما

مستی به چشمِ شاهدِ دلبندِ ما خوش است
زآن رو سپرده‌اند به مستی زمامِ ما

ترسم که صَرفه‌ای نَبَرَد روزِ بازخواست
نانِ حلالِ شیخ ز آبِ حرامِ ما

حافظ ز دیده دانهٔ اشکی همی‌فشان
باشد که مُرغِ وصل کُند قصدِ دامِ ما

دریای اَخضَرِ فَلَک و کَشتی هِلال
هستند غرقِ نعمتِ حاجی‌قوامِ ما






  شاهنامه فردوسی - پادشاهى دادن سام زال را
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

از سبک روحی گران آیم به طبع روزگار
در سرای اهل ماتم خندهٔ مستانه‌ام
«رهی معیری»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید

یشته کردن

(یَ تِ. کَ دَ) (مص ل.) دعا خواندن، نماز کردن.

دیدگاهتان را بنویسید