دیوان حافظ – ساقی به نور باده برافروز جام ما

ساقی به نور باده برافروز جام ما

ساقی به نورِ باده برافروز جامِ ما
مطرب بگو که کارِ جهان شُد به کامِ ما

ما در پیاله عکس رخِ یار دیده‌ایم
ای بی‌خبر ز لَذَّتِ شُربِ مُدامِ ما

هرگز نمیرد آن که دلش زنده شد به عشق
ثبت است بر جَریدهٔ عالم دوامِ ما

چندان بُوَد کرشمه و نازِ سَهی‌قدان
کآید به جلوه سروِ صنوبرخَرامِ ما

ای باد اگر به گُلشنِ اَحباب بُگذری
زِنهار، عَرضه دِه بَرِ جانان پیامِ ما

گو نامِ ما زِ یاد به عمدا چه می‌بری؟
خود آید آن که یاد نیاری ز نامِ ما

مستی به چشمِ شاهدِ دلبندِ ما خوش است
زآن رو سپرده‌اند به مستی زمامِ ما

ترسم که صَرفه‌ای نَبَرَد روزِ بازخواست
نانِ حلالِ شیخ ز آبِ حرامِ ما

حافظ ز دیده دانهٔ اشکی همی‌فشان
باشد که مُرغِ وصل کُند قصدِ دامِ ما

دریای اَخضَرِ فَلَک و کَشتی هِلال
هستند غرقِ نعمتِ حاجی‌قوامِ ما






  دیوان حافظ - درد ما را نیست درمان الغیاث
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

مطرب عشق عجب ساز و نوایی دارد
نقش هر نغمه که زد راه به جایی دارد
«حافظ»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

آلاسکا

[ انگ. ] (اِ.) نوعی بستنی یخی.

آلاف

[ ع. ] (اِ.) جِ الف ؛ هزارها، هزاران.

آلاله

(لِ) (اِ.) لاله سرخ، شقایق.

آلام

[ ع. ] (اِ.) جِ الم ؛ دردها، رنج‌ها.

آلامد

(مُ) [ فر. ] (ق.) باب روز، مد روز.

آلاو

(اِ.)
۱- شعله آتش.
۲- آتش شعله دار.

آلاوه

(وِ) (اِ.)
۱- شعله آتش، زبانه آتش.
۲- جایی که در آن آتش روشن کنند.

آلاپلنگی

(پَ لَ) (ص.) (عا.) دارای لکه‌های سیاه و سفید و خال‌های بزرگ مانند پوست پلنگ.

آلاچیق

[ تر. ] (اِ.)۱ - نوعی خیمه که از پارچه -‌های ضخیم درست می‌کنند.
۲- سایبانی که میان باغ یا صحرا از شاخه‌های درخت و چوب سازند. آلاجق و آلاچق نیز گویند.

آلاکلنگ

(کُ لَ) (اِمر.) دو چوب بر هم نهاده متقاطع که دو کس بر دو سر چوب بالایی نشینند و به نوبت به زیر و بالا شوند.

آلاگارسون

(سُ) [ فر. ] (ص.)اصطلاحی برای موی خانم‌ها به سبک موی پسران و مردان.

آلایش

(یِ) (اِمص.)
۱- آلودگی.
۲- ناپاکی.

آلاییدن

(دَ) (مص م.) آلودن.

آلبالو

(اِمر.) = آلوبالو: درختی از جنس بادامی‌ها، از تیره گل سرخیان، میوه آن شبیه گیلاس و مزه آن ترش است.

آلبالو گیلاس چیدن

(دَ) (مص ل.) مجازاً صفتی برای چشم وقتی که نگاه می‌کند، ولی نمی‌بیند. حالتی برای چشم شخصی که مواد نشئه زا مصرف کرده.

آلبوم

(بُ) [ فر. ] (اِ.) مجموعه‌ای از عکس، تصویر، تمبر، نمونه پارچه، صفحه، نوار موسیقی و غیره، جُنگ (فره).

آلبومین

[ فر. ] (اِ.) ماده‌ای است اندک نمکین که در نباتات و حیوانات وجود دارد و بخش اعظم سفیده تخم مرغ و سرم خون از آن تشکیل می‌شود.

آلت

(لَ) [ ع. ] (اِ.)
۱- ابزار، وسیله.
۲- سبب، مایه.
۳- عضو، اندام.
۴- زین و برگ (اسب).
۵- آلت تناسلی زن و مرد.

آلترناتیو

(تِ) [ فر. ] (اِ.) شق یا راه حل دوم به جای شق یا راه حل اولیه، علی البدل، گزینه.

آلتون

[ تر - مغ. ] (اِ.) = التون: زر، طلا، نامی از نام‌های زنان و کنیزکان ترک.


دیدگاهتان را بنویسید