دیوان حافظ – ساقی ار باده از این دست به جام اندازد

ساقی ار باده از این دست به جام اندازد

ساقی ار باده از این دست به جام اندازد
عارفان را همه در شُربِ مُدام اندازد

ور چُنین زیرِ خَم زلف نهد دانهٔ خال
ای بسا مرغِ خِرَد را که به دام اندازد

ای خوشا دولتِ آن مست که در پایِ حریف
سر و دستار نداند که کدام اندازد

زاهدِ خام که انکارِ مِی و جام کند
پخته گردد چو نظر بر میِ خام اندازد

روز در کسبِ هنر کوش که مِی خوردنِ روز
دلِ چون آینه، در زنگِ ظَلام اندازد

آن زمان وقتِ میِ صبح فروغ است که شب
گِردِ خَرگاهِ افق پردهٔ شام اندازد

باده با محتسبِ شهر ننوشی زنهار
بخورد باده‌ات و سنگ به جام اندازد

حافظا سر ز کُلَه گوشهٔ خورشید برآر
بختت ار قرعه بدان ماهِ تمام اندازد






  شاهنامه فردوسی - پادشاهی كيومرث
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

شب که در بستم و مست از می نابش کردم
ماه اگر حلقه به در کوفت جوابش کردم
«فرخی یزدی»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید

یادداشت

(اِ.)
۱- آن چه در یاد می‌ماند.
۲- هر علامت و نشانی که برای یادآوری قرار می‌دهند.
۳- دفترچه یا کاغذی که مطلبی را در آن می‌نویسند تا فراموش نشود.
۴- نامه کوتاه.

دیدگاهتان را بنویسید