دیوان حافظ – ساقیا برخیز و درده جام را

ساقیا برخیز و درده جام را

ساقیا برخیز و دَردِه جام را
خاک بر سر کن غمِ ایّام را

ساغرِ مِی بر کَفَم نِه تا ز بَر
بَرکِشَم این دلقِ اَزرَق‌فام را

گرچه بدنامی‌ست نزد عاقلان
ما نمی‌خواهیم ننگ و نام را

باده دَردِه چند از این بادِ غرور
خاک بر سر، نفسِ نافرجام را

دودِ آهِ سینهٔ نالانِ من
سوخت این افسردگانِ خام را

محرمِ رازِ دلِ شیدایِ خود
کس نمی‌بینم ز خاص و عام را

با دلارامی مرا خاطر خوش است
کز دلم یک باره بُرد آرام را

ننگرد دیگر به سرو اندر چمن
هرکه دید آن سروِ سیم‌اندام را

صبر کن حافظ به سختی روز و شب
عاقبت روزی بیابی کام را




  مقدمه شاهنامه فردوسی
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

شايسته محبت اگر نيست دل بگوي
ايـن خـانـه را بـراي چـه ويـران نمي‌کني
«پژمان بختياري»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید

بیمه

(مِ) (اِ.) عقدی است که به موجب آن یک طرف (بیمه گر) تعهد می‌کند در ازای پرداخت وجه (حق بیمه) از طرف دیگر (بیمه گذار) در صورت وقوع حادثه خسارت وارده بر او را جبران کند و انواع مختلف دارد: آتش سوزی، اتومبیل، از کار افتادگی، حوادث، عمر، اتکایی، بیکاری و غیره. ؛ ~ اجتماعی بیمه‌ای که گروه شغلی یا اجتماعی معینی را به طور دست جمعی و بدون استثناء دربرمی گیرد. ؛~ شخص ثالث نوعی بیمه اتومبیل که بیمه گر تعهد می‌کند در صورتی که بیمه گذار موجب مرگ یا نقص عضو کسی شود دیه آن را به وارث بپردازد. ؛ ~خویش فرما بیمه‌ای که در آن شخص بدون وابستگی به سازمان معینی با پرداخت پول خود را بیمه کند.

دیدگاهتان را بنویسید