دیوان حافظ – ساقیا برخیز و درده جام را

ساقیا برخیز و درده جام را

ساقیا برخیز و دَردِه جام را
خاک بر سر کن غمِ ایّام را

ساغرِ مِی بر کَفَم نِه تا ز بَر
بَرکِشَم این دلقِ اَزرَق‌فام را

گرچه بدنامی‌ست نزد عاقلان
ما نمی‌خواهیم ننگ و نام را

باده دَردِه چند از این بادِ غرور
خاک بر سر، نفسِ نافرجام را

دودِ آهِ سینهٔ نالانِ من
سوخت این افسردگانِ خام را

محرمِ رازِ دلِ شیدایِ خود
کس نمی‌بینم ز خاص و عام را

با دلارامی مرا خاطر خوش است
کز دلم یک باره بُرد آرام را

ننگرد دیگر به سرو اندر چمن
هرکه دید آن سروِ سیم‌اندام را

صبر کن حافظ به سختی روز و شب
عاقبت روزی بیابی کام را




  شاهنامه فردوسی - نامه نوشتن زال نزديك سام نمودن چگونگى كار
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

از صدای سخن عشق ندیدم خوشتر
یادگاری که در این گنبد دوار بماند
«حافظ»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید

اسلیمی

( اِ ) (ص نسب.) (اِمر.) نوعی از نقش و نگار، مرکب از ساقه‌های حلزونی شکل گل‌های مختلف با برگ‌های متنوع که در کتیبه‌ها، نقاشی‌ها، کاشی کاری‌ها و گچ بری‌ها ترسیم می‌کنند.

دیدگاهتان را بنویسید