دیوان حافظ – ساقیا برخیز و درده جام را

ساقیا برخیز و درده جام را

ساقیا برخیز و دَردِه جام را
خاک بر سر کن غمِ ایّام را

ساغرِ مِی بر کَفَم نِه تا ز بَر
بَرکِشَم این دلقِ اَزرَق‌فام را

گرچه بدنامی‌ست نزد عاقلان
ما نمی‌خواهیم ننگ و نام را

باده دَردِه چند از این بادِ غرور
خاک بر سر، نفسِ نافرجام را

دودِ آهِ سینهٔ نالانِ من
سوخت این افسردگانِ خام را

محرمِ رازِ دلِ شیدایِ خود
کس نمی‌بینم ز خاص و عام را

با دلارامی مرا خاطر خوش است
کز دلم یک باره بُرد آرام را

ننگرد دیگر به سرو اندر چمن
هرکه دید آن سروِ سیم‌اندام را

صبر کن حافظ به سختی روز و شب
عاقبت روزی بیابی کام را




  دیوان حافظ - خم زلف تو دام کفر و دین است
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

به جعد آن نکند کاروان دل منزل
به شاخ این نکند شاهباز جان مسکن
«رهی معیری»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

اسر

(اَ سْ) [ ع. ]
۱- (مص م.) بند کردن، به اسیری گرفتن.
۲- (اِمص.) بردگی، اسارت.

اسراء

(اُ سَ) [ ع. ] (ص. اِ.) جِ اسیر؛ اسیران، گرفتاران.

اسراء

( اِ ) [ ع. ]
۱- (مص ل.) در شب سیر کردن.
۲- (مص م.) به سیر درآوردن کسی در شب.
۳- معراج پیامبر اکرم (ص).

اسرائیلیات

( اِ ) [ ع. ] (ص نسب.) جِ اسرائیلیه ؛ روایت‌ها و اخباری که از بنی اسرائیل در اخبار اسلامی آورده‌اند.

اسرار

( اَ ) [ ع. ] (اِ.)
۱- جِ سِرُ؛ رازها، نهانی‌ها، سرها.
۲- جِ سَرَر و سُرَر؛ خط‌ها و شکن‌های کف دست.

اسرار

( اِ ) [ ع. ] (مص م.)۱ - نهفتن.
۲- پوشیده با کسی سخن گفتن.

اسراع

( اِ ) [ ع. ]
۱- (مص ل.) شتافتن.
۲- (مص م.) شتاباندن.

اسراف

( اِ ) [ ع. ]
۱- (مص ل.)از حد گذشتن.
۲- (اِمص.) زیاده روی.
۳- ولخرجی.

اسرافیل

( اِ ) [ ع. ] (اِ.) فرشته صور، فرشته مأمور دمیدن صور و برانگیختن مردگان در روز ر ستاخیز.

اسرب

(اُ رُ) (اِ.) نک سرب.

اسرع

(اَ رَ) [ ع. ] (ص تف.)
۱- تندتر؛ زودتر.
۲- تندروتر.

اسرنج

(اَ رُ) (اِ.) اکسید سرب، گردی سرخ که در نقاشی از آن استفاده می‌کنند.

اسری

(اَ را) [ ع. ] (ص. اِ.) جِ اسیر؛ بردگان، اسیران.

اسطرلاب

(اُ طُ) [ معر - یو. ] (اِ.) ستاره سنج، ابزاری است که برای اندازه گیری محل وارتفاع ستارگان و دیگر اندازه گیری‌های نجومی بکار می‌رود.

اسطقس

(اُ طُ قُ) [ ع. ] (اِ.)
۱- این کلمه در اصل یونانی است به معنی م اده و اصل هر چیزی، عناصر چ ه ارگانه: آب، خاک، باد و آتش.
۲- استخوان بندی هر چیز. ج. اسطقسات.

اسطوره

(اُ طُ رِ) [ ع. ] (اِ.)
۱- افسانه، قصه.
۲- سخن بیهوده و پریشان. ج. اساطیر.

اسعاد

( اِ ) [ ع. ]
۱- (مص م.)نیکبخت گردانیدن.
۲- (اِمص.) مبارکی.
۳- یاری، کمک.

اسعار

( اَ ) [ ع. ] جِ سِعر.
۱- نرخ‌ها، قیمت‌ها.
۲- ارزها (پول بیگانه).

اسعاف

( اِ ) [ ع. ] (مص م.) برآوردن، روا کردن (حاجت و مانند آن).

اسعد

(اَ عَ) [ ع. ] (ص تف.) خوشبخت تر.


دیدگاهتان را بنویسید