دیوان حافظ – ساقیا برخیز و درده جام را

ساقیا برخیز و درده جام را

ساقیا برخیز و دَردِه جام را
خاک بر سر کن غمِ ایّام را

ساغرِ مِی بر کَفَم نِه تا ز بَر
بَرکِشَم این دلقِ اَزرَق‌فام را

گرچه بدنامی‌ست نزد عاقلان
ما نمی‌خواهیم ننگ و نام را

باده دَردِه چند از این بادِ غرور
خاک بر سر، نفسِ نافرجام را

دودِ آهِ سینهٔ نالانِ من
سوخت این افسردگانِ خام را

محرمِ رازِ دلِ شیدایِ خود
کس نمی‌بینم ز خاص و عام را

با دلارامی مرا خاطر خوش است
کز دلم یک باره بُرد آرام را

ننگرد دیگر به سرو اندر چمن
هرکه دید آن سروِ سیم‌اندام را

صبر کن حافظ به سختی روز و شب
عاقبت روزی بیابی کام را




  دیوان حافظ - غلام نرگس مست تو تاجدارانند
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

شعرم به یمن مدح تو صد ملک دل گشاد
گویی که تیغ توست زبان سخنورم
«حافظ»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

استحاله

(اِ تِ لِ) [ ع. استحاله ]
۱- (مص ل.) دگر گشتن، دگرگون شدن.۲ - (اِمص.) دگرگونی.

استحباب

(اِ تِ) [ ع. ] (مص م.)
۱- خوب و نیکو شمردن.
۲- مستحب دانستن.

استحثاث

(اِ تِ) [ ع. ] (مص م)
۱- استخراج.
۲- برانگیختن.
۳- جمع آوری کردن.

استحداث

(اِ تِ) [ ع. ] (مص م.)
۱- تازه پیدا کردن.
۲- نوآوردن. ج. استحداثات.

استحسان

(اِ تِ) [ ع. ] (مص م.)
۱- نیکو شمردن.
۲- پسندیدن، نیکو جلوه دادن.

استحضار

(اِ تِ) [ ع. ]
۱- (مص م.) به حضور خواستن.
۲- یادآوری کردن.
۳- یاد آوردن.
۴- (اِمص.) آگاهی.

استحفاظ

(اِ تِ) [ ع. ]
۱- (مص م.) نگهبانی خواستن.
۲- نگهداری کردن.
۳- یاد گرفتن.
۴- (اِمص.) نگهبانی، حفظ.

استحقار

(اِ تِ) [ ع. ]
۱- (مص م.) خوار شمردن.
۲- (اِمص.) خواری. ج. استحقارات.

استحقاق

(اِ تِ) [ ع. ]
۱- (مص ل.)شایسته بودن.
۲- (اِمص.) شایستگی، لیاقت. ج. استحقاقات.

استحلاء

( اِ ) [ ع. ] (مص م.)۱ - شیرین شمردن.
۲- شیرین داشتن.

استحلاف

(اِ تِ) [ ع. ] (مص م.)سوگند خواستن، قسم دادن.

استحلال

(اِ تِ) [ ع. ] (مص م.)حلالی طلبیدن.

استحمام

(اِ تِ) [ ع. ] (مص ل.) به حمام رفتن.

استحواذ

(اِ تِ حْ) [ ع. ] (مص ل.) غلبه کردن، چیره شدن.

استحکام

(اِ تِ) [ ع. ]
۱- (مص ل.)محکم شدن، استوار شدن.
۲- (اِمص.) استواری. ج. استحکامات.

استحیاء

(اِ تِ) [ ع. ] (مص ل.) شرم داشتن، شرم کردن.

استحیاء

(~.) [ ع. ] (مص م.) زنده نگه داشتن.

استخاره

(اِ تِ رِ) [ ع. استخاره ]
۱- (مص م.) طلب خیر کردن.
۲- (مص ل.) برای انجام کاری با قرآن فال گرفتن.
۳- فال نیک زدن، ج. استخارات.

استخبار

(اِ تِ) [ ع. ] (مص م.) آگاهی جستن، ج. استخبارات.

استخدام

(اِ تِ) [ ع. ] (مص م.) به خدمت گرفتن، به کار گماشتن.


دیدگاهتان را بنویسید