دیوان حافظ – ساقیا آمدن عید، مبارک بادت

ساقیا آمدنِ عید، مبارک بادت
وان مَواعید که کردی، مَرَواد از یادت

در شگفتم که در این مدّتِ ایّامِ فراق
برگرفتی ز حریفان دل و دل می‌دادت

برسان بندگیِ دختر رَز، گو به درآی
که دَم و همّت ما کرد ز بند، آزادت

شادی مجلسیان در قدم و مقدم توست
جای غم باد، مَر آن دل که نخواهد شادت

شکر ایزد که ز تاراجِ خزان رخنه نیافت
بوستانِ سمن و سرو و گل و شمشادت

چشمِ بد دور کز آن تفرقه‌ات بازآورد
طالعِ ناموَر و دولتِ مادرزادت

حافظ از دست مده دولت این کشتی نوح
ور نه طوفانِ حوادث بِبَرَد بُنیادت

دیوان حافظ – ساقیا آمدن عید، مبارک بادت

دیوان حافظ – ما را ز خیال تو چه پروای شراب است

دیوان حافظ – چه لطف بود که ناگاه رشحه قلمت

دیوان حافظ – راهی بزن که آهی بر ساز آن توان زد

دیوان حافظ – پیرانه سرم عشق جوانی به سر افتاد

دیوان حافظ – ای پسته تو خنده زده بر حدیث قند

دیوان حافظ – اگر نه باده غم دل ز یاد ما ببرد

دیوان حافظ – دیدی که یار جز سر جور و ستم نداشت

دیوان حافظ – سال‌ها دل طلب جام جم از ما می‌کرد

شاهنامه فردوسی – پادشاهى گرشاسپ

شاهنامه فردوسی – بازگشتن زال به زابلستان

شاهنامه فردوسی – ستایش پیامبر

شاهنامه فردوسی – راى زدن رستم با كى‏ قباد

شاهنامه فردوسی – گرفتن سهراب دژ سپيد را‏

شاهنامه فردوسی – گريختن سلم و كشته شدن او به دست منوچهر

شاهنامه فردوسی – داستان دقیقی سخن سرای

شاهنامه فردوسی – شكيبايى ايرج و برترى عقلش

فرهنگ معین

گو

دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخ