دیوان حافظ – ساقیا آمدن عید، مبارک بادت

ساقیا آمدن عید، مبارک بادت

ساقیا آمدنِ عید، مبارک بادت
وان مَواعید که کردی، مَرَواد از یادت

در شگفتم که در این مدّتِ ایّامِ فراق
برگرفتی ز حریفان دل و دل می‌دادت

برسان بندگیِ دختر رَز، گو به درآی
که دَم و همّت ما کرد ز بند، آزادت

شادی مجلسیان در قدم و مقدم توست
جای غم باد، مَر آن دل که نخواهد شادت

شکر ایزد که ز تاراجِ خزان رخنه نیافت
بوستانِ سمن و سرو و گل و شمشادت

چشمِ بد دور کز آن تفرقه‌ات بازآورد
طالعِ ناموَر و دولتِ مادرزادت

حافظ از دست مده دولت این کشتی نوح
ور نه طوفانِ حوادث بِبَرَد بُنیادت








  دیوان حافظ - ساقی بیا که یار ز رخ پرده برگرفت
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

از دست تو فردا بروم داد بخواهم
تا چند کشم محنت و بیداد ز دستت
«خواجوی کرمانی»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید

جبهه

(جَ هَ یا جِ هِ) [ ع. جبهه ] (اِ.)
۱- پیشانی، جبین.
۲- بخش جلوی محل جنگ.
۳- گروه متحدی از احزاب یا سازمان‌های گوناگون که در جهت اهداف سیاسی مشترکی فعالیت می‌کنند: جبهه آزادی بخش فلسطین.
۴- محل برخورد یا منطقه مرزی دو توده هوای متفاوت یا دارای اختلاف دمای زیاد.
۵- دسته، گروه، مردم.
۶- رییس قوم.

دیدگاهتان را بنویسید