دیوان حافظ – ساقیا آمدن عید، مبارک بادت

ساقیا آمدن عید، مبارک بادت

ساقیا آمدنِ عید، مبارک بادت
وان مَواعید که کردی، مَرَواد از یادت

در شگفتم که در این مدّتِ ایّامِ فراق
برگرفتی ز حریفان دل و دل می‌دادت

برسان بندگیِ دختر رَز، گو به درآی
که دَم و همّت ما کرد ز بند، آزادت

شادی مجلسیان در قدم و مقدم توست
جای غم باد، مَر آن دل که نخواهد شادت

شکر ایزد که ز تاراجِ خزان رخنه نیافت
بوستانِ سمن و سرو و گل و شمشادت

چشمِ بد دور کز آن تفرقه‌ات بازآورد
طالعِ ناموَر و دولتِ مادرزادت

حافظ از دست مده دولت این کشتی نوح
ور نه طوفانِ حوادث بِبَرَد بُنیادت








  دیوان حافظ - الا یا ایها الساقی ادرکأسا و ناولها
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

بر شب زلفش گر ای باد صبا، یابی گذر
گو حذر کن، زینهار، از ناله شبگیر ما
«سلمان ساوجی»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

خربیواز

(خَ) (اِمر.) شب پره بزرگ، خفاش.

خرت

و پرت (خِ تُ پِ) (اِمر.) (عا.) خرده ریز.

خرتال

(خَ) (اِ.) = خرطال: پوست گاو که آن را از طلا یا نقره پر کنند.

خرج

(خُ) [ ع. ] (اِ.) نک خرجین.

خرج

(خَ) [ ع. ] (اِ.)
۱- هزینه.
۲- حق کار و زحمت.
۳- نفقه.
۴- ماده منفجره برای پرتاب گلوله و مانند آن.

خرجی

(خَ) [ ع - فا. ] (اِمر.) هزینه، هزینه زندگی. ؛ خاصه ~ ول خرجی تبعیض آمیز، بذل و ب خشش اسراف آمیز و معمولاً غیرعادلانه.

خرجین

(خُ) (اِ.) کیسه مانندی که بر پشت چهارپا می‌گذارند و از دو طرف آویزان شده در آن اجناس را قرار می‌دهند.

خرحمالی

(خَ. حَ) (حامص.) (عا.) زحمت مفت، عمل بی اجر.

خرخاش

(خَ) (اِ.)
۱- نگرانی، اضطراب.
۲- غوغا، جنجال.

خرخر

(خُ خُ) (اِ.) آوازی که از گلوی فشرده یا در خواب از گلوی شخص خفته و بعضی حیوانات برآید.

خرخره

(خِ خِ رِ) (اِ.) (عا.) گلو، حنجره. ؛تا ~ زیر قرض بودن کنایه از: بسیار مقروض بودن.

خرخشه

(خَ خَ شَ) (اِ.) نک خرخاش.

خرد

(خُ) [ په. ] (ص.)
۱- کوچک.
۲- کم سال، کودک.

خرد

(خ ِ رَ) [ په. ] (اِ.)
۱- عقل.
۲- ادراک، دریافت.

خرد

(خَ) (اِ.) گل و لای، لجن.

خرد کردن

(خُ. کَ دَ) (مص م.)
۱- از هم پاشیدن، ریزریز کردن.
۲- کشتن، نابود کردن.

خرداد

(خُ) [ په. ] (اِ.)
۱- نام یکی از امشاسپندان و ایزد موکل بر آب.
۲- ماه سوم از سال شمسی.
۳- نام روز ششم از هر ماه خورشیدی.

خردادگان

(خُ) (اِمر.) جشنی در ایران باستان که در روز خرداد - ششمین روز از ماه خرداد - به مناسبت برابر شدن نام روز با نام ماه برپا می‌کنند.

خردسال

(خُ) (ص مر.) کم سال، اندک سال، کودک. ج. خردسالان.

خردل

(خَ دَ) [ ع. ] (اِ.) گیاهی است از تیره چلیپاییان با برگ‌هایی شبیه برگ ترب اما کوچکتر از آن و گل‌هایی به رنگ زرد. دانه‌های آن طعمی تند دارند که اشته اآور می‌باشد.


دیدگاهتان را بنویسید