دیوان حافظ – ساقیا آمدن عید، مبارک بادت

ساقیا آمدن عید، مبارک بادت

ساقیا آمدنِ عید، مبارک بادت
وان مَواعید که کردی، مَرَواد از یادت

در شگفتم که در این مدّتِ ایّامِ فراق
برگرفتی ز حریفان دل و دل می‌دادت

برسان بندگیِ دختر رَز، گو به درآی
که دَم و همّت ما کرد ز بند، آزادت

شادی مجلسیان در قدم و مقدم توست
جای غم باد، مَر آن دل که نخواهد شادت

شکر ایزد که ز تاراجِ خزان رخنه نیافت
بوستانِ سمن و سرو و گل و شمشادت

چشمِ بد دور کز آن تفرقه‌ات بازآورد
طالعِ ناموَر و دولتِ مادرزادت

حافظ از دست مده دولت این کشتی نوح
ور نه طوفانِ حوادث بِبَرَد بُنیادت








  دیوان حافظ - مطلب طاعت و پیمان و صلاح از من مست
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

تیری که زدی بر دلم از غمزه خطا رفت
تا باز چه اندیشه کند رای صوابت
«حافظ»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

خانه دار

(~.) (ص مر.) کسی که به کارهای خانه پردازد، زنی که امور خانه را با نظم و اقتصاد اداره کند.

خانه داری

(~.) (حامص.)
۱- هنر اداره خانه یا مجموعه آگاهی‌های مربوط به آن مانند: آشپزی، خیاطی...
۲- شغل و عمل خانه دار.

خانه زاد

(~.) (ص مف.) فرزند خدمتکار که در خانه ارباب به دنیا آمده باشد.

خانه شاگرد

(~. گِ) (ص مر.) پسری که کارهای خانه را انجام دهد، شاگردخانه.

خانه نشین

(~. نِ) (ص فا.) منزوی، گوشه - نشین.

خانواده

(نْ یا نِ دِ) (اِمر.)
۱- اهل خانه، اهل البیت.
۲- مجموعه افراد دارای پیوند سببی یا نسبی که در زیر یک سقف زندگی می‌کنند.
۳- مجموعه خویشاوندان، خاندان.
۴- تیره، خاندان.

خانوادگی

(نْ یا نِ دِ) (ص نسب.) مربوط یا منسوب به خانواده.

خانوار

(نِ) (اِمر.) = خانه وار: تعدادِ افراد یک خانواده.

خانگاه

(اِمر.) نک خانقاه.

خانگی

(نِ یا نَ) (ص نسب.)
۱- منسوب و مربوط به خانه.
۲- آن چه در خانه تهیه کنند.
۳- حیوانی که در خانه نگهداری شود.

خانی

[ تر - فا. ] (ص.)
۱- زری که در ماوراء - النهر رایج بوده.
۲- زر خالص.

خانی

(اِ.)
۱- چشمه.
۲- حوض.

خانیچه

(چِ یا چَ) (اِمصغ.)۱ - چشمه کوچک.
۲- حوض کوچک.

خاور

(وَ) (اِ.)
۱- مغرب.
۲- مشرق.

خاوران

(وَ) [ په. ] (اِ.)
۱- مغرب.
۲- مشرق.

خاوند

(وَ) (اِ.) خداوند، صاحب.

خاوندگار

(وَ) (اِمر.) خداوندگار.

خاویار

(اِ.) تخم نوعی سگ ماهی که بسیار مقوی و گرانبهاست.

خاویه

(وِ یَ یا یِ) [ ع. خاویه ] (ص.) زمین خالی (از سکنه.)

خاک

[ په. ] (اِ.)
۱- رویه زمین که باعث رویاندن نباتات می‌شود، تراب.
۲- مملکت، کشور.
۳- گور، قبر، گورستان.
۴- چیز بی قدر ؛ ~ بر سر شدن کنایه از: سخت بی نوا شدن، دچار رویدادی بسیار غم انگیز شدن. ؛ ...


دیدگاهتان را بنویسید