دیوان حافظ – ساقیا آمدن عید، مبارک بادت

ساقیا آمدن عید، مبارک بادت

ساقیا آمدنِ عید، مبارک بادت
وان مَواعید که کردی، مَرَواد از یادت

در شگفتم که در این مدّتِ ایّامِ فراق
برگرفتی ز حریفان دل و دل می‌دادت

برسان بندگیِ دختر رَز، گو به درآی
که دَم و همّت ما کرد ز بند، آزادت

شادی مجلسیان در قدم و مقدم توست
جای غم باد، مَر آن دل که نخواهد شادت

شکر ایزد که ز تاراجِ خزان رخنه نیافت
بوستانِ سمن و سرو و گل و شمشادت

چشمِ بد دور کز آن تفرقه‌ات بازآورد
طالعِ ناموَر و دولتِ مادرزادت

حافظ از دست مده دولت این کشتی نوح
ور نه طوفانِ حوادث بِبَرَد بُنیادت








  شاهنامه فردوسی - آمدن رستم به شهر سمنگان‏‏
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

طفل بازیگوش، آرام از معلم می‌برد
تلخ دارد زندگی بر ما دل خودکام ما
«صائب تبریزی»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

جگوار

(جَ) (اِ.) پستاندار گوشتخوار از تیره گربه سانان. دارای جثه‌ای درشت تر از پلنگ. یوزپلنگ آمریکا.

جی جی باجی

(ق.) جان جانی، صمیمیت زیاد بین خانم‌ها.

جیب

(جَ یا جِ) [ ع. ] (اِ.)
۱- گریبان، یخه. ج. جیوب.
۲- سینه، دل.

جیب

(اِ.) کیسه مانندی که به لباس می‌دوزند تا در آن پول یا کیف پول و امثال آن را قرار دهند. ؛ ~ خود را پر کردن (کن.) مال اندوختن (از راه نامشروع). ؛ ~ کسی را زدن ...

جیب بر

(بُ) (ص فا.) دزدی که پول و مال کسان را از جیب آنان برباید، کیسه بر.

جیب برکشیدن

(جِ یا جَ. بَ کِ دَ) [ ع - فا. ] (مص ل.) در لاک خود فرورفتن، گوشه گرفتن.

جیبی

[ ع - فا. ] (ص نسب.)
۱- آن چه در جیب جا می‌گیرد، مناسب جیب.
۲- قطع کتاب در اندازه ۱۱ * ۵/۱۶ سانتی متر.

جیحون

(جَ یا جِ) [ ع. ] (اِ.) رود، رودخانه.

جید

(جَ یِّ) [ ع. ] (ص.) نیکو، نیک. ج. جیاد.

جید

(جِ) [ ع. ] (اِ.) گردن. ج. اجیاد و جیود.

جیر

[ ع. ] (اِ.) آهک زنده.

جیر

و ویر کردن (رُ. کَ دَ) (مص ل.) داد و فریاد کردن.

جیر

(اِ.) پوست دباغی شده نرم که از آن لباس، کفش، کیف و غیره تهیه کنند.

جیر

[ طبر. گیل ]
۱- (ص. ق.) زیر.
۲- نازک.
۳- (اِ.) جیغ.

جیران

(جِ) [ ع. ] (اِ.) جِ جار؛ همسایگان.

جیران

(جَ یا جِ) [ تر. ] (اِ.) آهو، غزال.

جیرجیر

(اِ.) صدای بعضی پرندگان و حشرات مانند گنجشک و سوسک.

جیرجیرو

(ص.) آدم پر سر و صدا.

جیرجیرک

(رَ) (اِ.) نک جرواسک.

جیره

(رِ) (اِ.) جنس (از خوردنی و نوشیدنی و پوشاک) یا پولی که به مزدوران و سربازان دهند. مق مواجب.


دیدگاهتان را بنویسید