دیوان حافظ – ساقیا آمدن عید، مبارک بادت

ساقیا آمدن عید، مبارک بادت

ساقیا آمدنِ عید، مبارک بادت
وان مَواعید که کردی، مَرَواد از یادت

در شگفتم که در این مدّتِ ایّامِ فراق
برگرفتی ز حریفان دل و دل می‌دادت

برسان بندگیِ دختر رَز، گو به درآی
که دَم و همّت ما کرد ز بند، آزادت

شادی مجلسیان در قدم و مقدم توست
جای غم باد، مَر آن دل که نخواهد شادت

شکر ایزد که ز تاراجِ خزان رخنه نیافت
بوستانِ سمن و سرو و گل و شمشادت

چشمِ بد دور کز آن تفرقه‌ات بازآورد
طالعِ ناموَر و دولتِ مادرزادت

حافظ از دست مده دولت این کشتی نوح
ور نه طوفانِ حوادث بِبَرَد بُنیادت








  دیوان حافظ - طایر دولت اگر باز گذاری بکند
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

سیمگون شد موی و غفلت همچنان بر جای ماند
صبحدم خندید و من در خواب نوشینم هنوز
«رهی معیری»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

جمهور

(جُ) [ ع. ] (اِ.)
۱- توده، گروه، جماعت مردم. ج. جماهیر.
۲- معظم از هر چیزی.

جمهوری

(~.) [ ع. ] (اِ.) نوعی از حکومت که رییس آن از سوی مردم کشور برای مدتی محدود برگزیده شود و آن انواع مختلف دارد: جمهوری اسلامی، جهموری سوسیالیستی، جمهوری دموکراتیک، جهموری فدرال و غیره.

جمهوریت

(جُ یَّ) [ ع. جمهوریه ] (مص جع.) حکومت جمهوری.

جموح

(جُ) [ ع. ] (مص ل)
۱- سرکشی کردن اسب.
۲- (ص.) اسب سرکش و تندرو.

جمود

(جُ) (مص ل.) جامد شدن.

جمیع

(جَ) [ ع. ] (ق.) همگی، همگان.

جمیعاً

(جَ عَ نْ) [ ع. ] (ق.) همگی، همگان.

جمیل

(جَ) [ ع. ] (ص.) زیبا، نیکو.

جمیله

(جَ لِ) [ ع. جمیله ] (ص.) زن زیبارو.

جن

(جِ نّ) [ ع. ] (اِ.)
۱- پری، موجود نامریی.
۲- شکوفه.
۳- اول هر چیزی. ؛ ~ و بسم الله کنایه از: دو شخص یا شی ء مخالف و ضد یکدیگر.

جن

(جَ) (اِ.) طرف، جانب، سوی.

جن زده

(جِ زَ دِ) [ ع - فا. ] (ص مف.) کسی که دچار صرع باشد، دیوانه.

جناب

(جَ) [ ع. ] (اِ.)۱ - درگاه، آستانه.
۲- واژه‌ای ا ست که برای احترام، پیش از نام بزرگان گفته می‌شود.

جناب عالی

(جَ) [ از ع. ] (اِمر.) واژه احترام آمیز و رسمی برای مخاطب قرار دادن فرد.

جنابت

(جَ بَ) [ ع. جنابه ] (مص ل.)
۱- دور شدن.
۲- نجس شدن، جُنب شدن.

جنابه

(جُ بِ یا بَ) (ص.) توأم، دوقلو.

جنات

(جَ نّ) [ ع. ] (اِ.) جِ جنت.
۱- بهشت‌ها.
۲- بوستان‌ها.

جناح

(جَ) [ ع. ] (اِ.)
۱- بال.
۲- هر یک از دو طرف لشکر.

جناح

(جُ) [ معر. ] (اِ.) گناه، بزه.

جنازه

(جَ یا جِ زِ) [ ع. جنازه ] (اِ.) جسد مرده.


دیدگاهتان را بنویسید