دیوان حافظ – ساقیا آمدن عید، مبارک بادت

ساقیا آمدن عید، مبارک بادت

ساقیا آمدنِ عید، مبارک بادت
وان مَواعید که کردی، مَرَواد از یادت

در شگفتم که در این مدّتِ ایّامِ فراق
برگرفتی ز حریفان دل و دل می‌دادت

برسان بندگیِ دختر رَز، گو به درآی
که دَم و همّت ما کرد ز بند، آزادت

شادی مجلسیان در قدم و مقدم توست
جای غم باد، مَر آن دل که نخواهد شادت

شکر ایزد که ز تاراجِ خزان رخنه نیافت
بوستانِ سمن و سرو و گل و شمشادت

چشمِ بد دور کز آن تفرقه‌ات بازآورد
طالعِ ناموَر و دولتِ مادرزادت

حافظ از دست مده دولت این کشتی نوح
ور نه طوفانِ حوادث بِبَرَد بُنیادت








  دیوان حافظ - لعل سیراب به‌خون‌تشنه‌ لب یار من است
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

چو گل هر دم به بویت جامه در تن
کنم چاک از گریبان تا به دامن
«حافظ»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

تجعید

(تَ) [ ع. ] (مص م.) پیچ دار کردن، جعد دادن.

تجفاف

(تِ) [ ع. ] (اِ.) خفتان، برگستوان.

تجفف

(تَ جَ فُّ) [ ع. ] (مص ل.) خشک شدن.

تجلد

(تَ جَ لُّ) [ ع. ]
۱- (مص ل.) چابکی نمودن.
۲- (اِمص.) چابکی، نیرومندی.

تجلی

(تَ جَ لّ) [ ع. ]
۱- (مص ل.) پدید آمدن، نمایان شدن.
۲- (اِمص.) هویدایی.

تجلید

(تَ) [ ع. ] (مص م.)
۱- جلد کردن (کتاب و م انند آن).
۲- پوست کندن یا پوست پوشانیدن بر چیزی.

تجلیل

(تَ) [ ع. ] (مص م.) بزرگ داشتن، احترام گذاشتن.

تجلیه

(تَ یَ یا یِ) [ ع. تجلیه ] (مص م.)
۱- روشن کردن، پیدا کردن، زدودن.
۲- تهذیب ظاهر است به سبب استعمال نوامیس و احکام الهی و امتثال اوامر و نواهی خداوند.

تجمش

(تَ جَ مُّ) (مص ل.)
۱- بازی کردن.
۲- مغازله کردن.

تجمع

(تَ جَ مُّ) [ ع. ] (مص ل.) گرد آمدن، جمع شدن.

تجمل

(تَ جَ مُّ) [ ع. ] (مص ل.)
۱- زینت یافتن.
۲- اسباب و اثاثه گرانبها داشتن.

تجمیع

(تَ) [ ع. ]
۱- (مص م.) گرد کردن، بسیار گرد کردن.
۲- (مص ل.) به نماز جمعه حاضر شدن.
۳- (اِمص.) گردآوری.

تجمیل

(تَ) [ ع. ] (مص م.) زینت دادن، آراستن.

تجن

(تَ جَ) (اِ.)
۱- نهری که از رود جدا کنند.
۲- نام رودی در مازندران.

تجنب

(تَ جَ نُّ) [ ع. ] (مص ل.) دوری جستن، دوری کردن.

تجنن

(تَ جَ نُّ) [ ع. ] (مص ل.) دیوانگی ورزیدن.

تجنی

(تَ جَ نّ) (مص م.) گناه بستن، جنایت نهادن.

تجنیب

(تَ) [ ع. ] (مص م.) دور کردن، پرهیز دادن.

تجنیح

(تَ) [ ع. ] (مص م.)
۱- بال قرار دادن.
۲- بر دو کف دست تکیه کردن و گشاده داشتن بازو (هنگام سجده).

تجنید

(تَ) [ ع. ] (مص م.) لشکر آراستن، لشکر گرد کردن.


دیدگاهتان را بنویسید