دیوان حافظ – زلفت هزار دل به یکی تاره مو ببست

زلفت هزار دل به یکی تاره مو ببست

زلفت هزار دل به یکی تاره مو ببست
راه هزار چاره‌گر از چار سو ببست

تا عاشقان به بوی نسیمش دهند جان
بگشود نافه‌ایّ و دَرِ آرزو ببست

شیدا از آن شدم که نگارم چو ماه نو
ابرو نُمود و جلوه‌گری کرد و رو ببست

ساقی به چند رنگ، می اندر پیاله ریخت
این نقش‌ها نگر که چه خوش در کدو ببست

یا رب چه غمزه کرد صُراحی که خون خُم
با نعره‌های قُلقُلش اندر گلو ببست

مطرب چه پرده ساخت که در پردهٔ سماع
بر اهل وجد و حال، درِ های و هو ببست

حافظ! هر آن که عشق نَورزید و وصل خواست
احرامِ طوفِ کعبهٔ دل بی وضو ببست

  دیوان حافظ - آن که از سنبل او غالیه تابی دارد
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

ده روزه مهر گردون افسانه است و افسون
نیکی به جای یاران فرصت شمار یارا
«حافظ»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید

اشراق

( اِ ) [ ع. ]
۱- (مص ل.) تابان گشتن، روشن شدن.
۲- (مص م.) روشن کردن.
۳- (اِمص.) تابش.
۴- نام فلسفه‌ای که براساس حکمت افلاطونی و نوافلاطونی و حکمت رایج در ایران بنا شده و راه رسیدن به حقایق را کشف و شهود می‌داند که مروج آن شیخ شهاب الدین سهروردی بود (قرن ۶).
۵- مجازاًبه معنی الهام گرفتن.

دیدگاهتان را بنویسید