دیوان حافظ – زلف‌آشفته و خوی‌کرده و خندان‌لب و مست

زلف‌آشفته و خوی‌کرده و خندان‌لب و مست

زلف‌آشفته و خِوی‌کرده و خندان‌لب و مست
پیرهن‌چاک و غزل‌خوان و صُراحی در دست

نرگسش عَربده‌جوی و لبش افسوس‌کنان
نیم شب، دوش به بالین من آمد، بنشست

سر فرا گوش من آورد به آوازِ حزین
گفت: ای عاشقِ دیرینهٔ من، خوابت هست؟

عاشقی را که چنین بادهٔ شبگیر دهند
کافر عشق بُوَد گر نشود باده پرست

برو ای زاهد و بر دُردکشان خرده مگیر
که ندادند جز این تُحفه به ما روزِ الست

آن چه او ریخت به پیمانهٔ ما نوشیدیم
اگر از خَمرِ بهشت است وگر بادهٔ مست

خندهٔ جامِ می و زلفِ گره‌گیرِ نگار
ای بسا توبه که چون توبه حافظ بشکست


  دیوان حافظ - نفس باد صبا مشک‌فشان خواهد شد
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

تا کی ندهی داد من ای داد ز دستت
رحم آر که خون در دلم افتاد ز دستت
«خواجوی کرمانی»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

اردک

(اُ دَ) [ تر. ] (اِ.) مرغابی، یکی از طیور که در آب شنا می‌کند و در هوا نیز پرواز می‌کند. منقار پهن، پاهای پرده دار و پرهای رنگین دارد.

اردک ماهی

(~.) (اِمر.) جزو ماهیان استخوانی دریازی است. پوست بدنش پوشیده از فلس است و حلال گوشت می‌باشد.

اردیبهشت

(اُ یا اَ بِ هِ) (اِ.)
۱- نام یکی از امشاسپندان.
۲- دومین ماه از سال خورشیدی.
۳- سومین روز از هر ماه شمسی ایرانی.

اردیبهشت گان

(~.) (اِمر.) جشنی است که ایرانیان باستان در روز سوم ماه اردیبهشت برپا می‌کردند.

ارذال

(اَ ذَ یا ذِ) [ ع. ] (اِ.) جِ رذل ؛ فرومایگان، ناکسان.

ارذل

(اَ ذَ) [ ع. ] (ص تف.) رذیل تر، خوارتر، پست تر.

ارز

( اَ ) [ په. ] (اِ.)
۱- بها، قیمت، ارزش.
۲- پول خارجی، پول بیگانه. ؛ ~ تهاتری ارزی که در قراردادهای پایاپا مبنای محاسبه قرار می‌گیرد. ؛ ~ یوزانس ارزی که پس از دریافت ...

ارزاق

(اَ) [ ع. ] (اِ.) جِ رزق ؛ روزی‌ها، خواروبار.

ارزان

( اَ )(ص.)
۱- کم بها.
۲- سزاوار، شایسته.
۳- پست، بی مایه.

ارزانی

(~.)۱ - (ص نسب.) ارزنده.
۲- درخور، لایق.
۳- پیشکش.
۴- (حامص.) کم بهایی، کم - قیمتی.

ارزانی داشتن

(~. تَ) (مص م.) بخشیدن، تقدیم کردن.

ارزش

(اَ زِ) (حامص.)
۱- بها، ارز، قیمت.
۲- قدر، شایستگی.

ارزن

(اَ زَ) [ په. ] (اِ.) گیاهی از تیره گندمیان دارای ساقه‌های کوتاه و دانه‌های ریز، دانه‌های آن را بیشتر به طیور می‌دهند. غالباً بعد از برداشت حاصل جو و گندم کاشته می‌شود.

ارزنده

(اَ زَ دِ) (ص فا.)
۱- باارزش.
۲- شایسته، سزاوار.

ارزیاب

( اَ ) (ص فا.) ارز یابنده، کسی که ارزش هر چیزی را معین کند.

ارزیابی

(~.) (حامص.)بهای چیزی را معین کردن.

ارزیافت

(اَ) (اِمف. اِمر.) ارزیافته، نتیجه‌ای که از ارزیابی به دست آمده مانند ارزش خانه و ملک.

ارزیدن

(اَ دَ) (مص ل.)
۱- قیمت داشتن.
۲- شایستن، لیاقت داشتن.

ارزیز

( اَ ) (اِ.) فلزی است نرم و نقره‌ای رنگ و قابل تورق، از آن برای سفید کردن ظروف مسی استفاده می‌کنند.

ارس

(اُ رُ) نک اروس.


دیدگاهتان را بنویسید